شرق/شماره اول (۱۳۰۳)/تاریخ فلسفه

از ویکی‌نبشته

بقلم آقای عرفان

تاریخ فلسفه

مقدمه

فلسفه و فیلسوف -در انسان قوه‌ای وجود دارد که او را برای گنجکاوی و پیدا کردن ریشه حوادث و علل وقایع برمی‌انگیزاند. این قوه نیرومند و این حس کنجکاوی همیشه ویرا بجستجوی حقیقت فرستاد، و برای شناختن اساس موجودات و روابطی که آنها را بیکدیکر مربوط میسازد ساعی نموده است

دنیای حیرت‌آمیز و پر از اسرار در مقابل انسان معمائی است که همواره خواسته است به نیروی عقل و کمک فکر آنرا حل نماید. این جستجو و این سعی و این خواستن را «فلسفه» میگویند. فلسفه و فیلسوف از دو کلمه یونانی «فیلوس»[۱] که بمعنی دوستدار و «سوفیا»[۲] که بمعنای حکمت است ماخوذ شده و معنی فیلسوف دوستدار حکمت بوده است:

شخص حکیم را «سوفوس»[۳] -که «سوفیست»[۴] و باصطلاح ما سوفسطائی از آن مشتق است-میکفته‌اند و چون سقراط ظهور کرد خودش را فیلسوف یعنی دوستدار حکمت نامید تا فیلسوفغ از سوفسطائی تشخیص داده شود زیرا خویش را بمردم عرضه داشته و مانند مال التجاره می‌فروختند سقراط اسم فیلسوف را از این جهة برای خود اختیار کرد که علم و حکمت را از لحاظ خرید و فروش کسب نکرده بلکه علم را فقط برای علم و فهمیدن و فهمانیدن حقائق تحصیل نموده است.

موضوع فلسفه-بطور کلی موضوع فلسفه همیشه جواب دادن سؤالات ذیل میباشد:-موجودیکه تحت مطالعه عقل و فکر ما قرار میگیرد چیست؛ اصل آن‌چه بوده؛ علاقه آن و حدود روابط آن با موجودات دیگر چه میباشد؟

علم فلسفه برای نظم و ترتیب، علومی را که متعلق بسؤالات مزبور میشوند بسه قسمت عمده تقسیم نموده است اول ما بعد الطبیعه-دوم علوم دینی-سوم علومی که مخصوص بانسان و متعلق باداب، عادات، افکار و اخلاق شخصی و اجتماعی اوست پس فلسفه باین موضوعات تقسیم میگردد.

(۱) علم ما بعدالطبیعه قسمت اول
(۲) علوم طبیعی قسمت دوم
(۳) علم نفس
(۴) علم منطق قسمت سوم
(۵) علم جمال
(۶)علم اخلاق
(۷)علوم اجتماعی[۵]

تاریخ فلسفه- چون اخلاق موروثی، تربیت، تجار و محیط انسان در مسائلی که تحت مطالعه عقل و فکر او قرار میگیرند تاثیر مهمی دارند پس قضاوت و محاکمات معنوی او با کسانیکه اشتراکی در قبول تاثیر عوامل مزبوره ندارند اختلاف پیدا میکند و بعلاوه هر متفکری میخواهد برای نوامیس عالم خلقت قواعدی پیدا کند که غیر از قواعد پیشینیان بوده باشد

پس تاریخ فلسفه حاوی عقاید و آراء مختلف و محاکمات فلاسفه میگردد و نظر باینکه هر فیلسوفی از صفحه تفکرات شخصی و استقلالی خودش بر کتاب معلومات بشری میخواهد سطری اضافه نماید، تاریخ فلسفه شامل ترقی تدریجی و نمو تفکر بشر هم میشود بنا بر این در تاریخ فلسفه گذشته از این که عقاید مختلف و متراکم و محاکمات فلاسفه را تماشا نموده و رشدو نمو مسائل فلسفی را مطالعه میکنیم، همینکه جواب سؤالات مبهم و غامض را می‌بینیم و در پیچ و خم تفکرات بشر وارد میشویم در دماغ ما یک سلسله افکار و تصوراتی بجوش آمده و ما را جستجوی حقیقت ترغیب میکند

تاریخ فلسفه برای تاریخ عمومی نیز خیلی مساعد وسودمند است و بدون آنکه کسی فلاسفة یک ملت را بشناسد و افکار آنها را مطالعه کند محال است بتواند خصوصیات آن ملت را بدست آورده هگل[۶] میگوید «فهمیدن روح یک عصر منوط بشناسائی فلاسفه آن عصر است»

انقلابات سهمگین و بزرگی که در صحنه تاریخ ملل دیده می‌شود، تهیه آنها را مدتی قبل، افکار و آثار فلاسفه دیده بودند «گوستاولوبون»[۷] در کتاب روحیات اجتماع[۸] میگوید «مخالفت شاه بالایحه اصلاحات در ایجاد انقلاب فرانسه چیز مهمی محسوب نمیشد، انقلاب فرانسه را از دو قرن قبل، افکار فلاسفه و آثار نویسندگان و تعدیات و مظالم اشراف تدارک کرده بود» زیرا تاسیس عقاید و تغییر افکار عمومی همیشه بدست اشخاصی است که دارای تفکرات شخصی و استقلالی هستند، تأسیس دیانت‌ها و انفجار انقلابات، همیشه بعهده این اشخاص بوده است اینها کسانی هستند که از عوامل مؤثره تغییر افکار فلسفی شمرده می شوند و در ردیف فلاسفه نام آنها ذکر میشود

سطوریکه پس از این مقدمه نگاشته شده یک تاریخ کوچک و بسیار مختصری میباشد که در آن بخلاصهء اصول عقاید اکتفا رفته و از کتاب دل چسبی که تألیف دکتر «ابوبرت» انگلیسی و موسوم به «اصول فلسفه» میباشد مأخوذ گردیده و هرجا که لزوم پیدا نموده است از دائرةالمعارف استعداد کرده‌ام این تاریخ مختصر، ممیزات و قیافهٔ مخصوص ادوار فلسفی هرعصری را از زمان قدیم‌ترین فلاسفه یونان تا کنون نشان میدهد، امید است که نشر این مختصر باعث انتشار مفصل کردد

تقسیمات تاریخ فلسفه

میتوان تاریخ فلسفه را بچهار دورهٔ عمده تقسیم نمود بطوریکه هر دوره‌ای ممیزات و قیافه خاصی داشته باشد

(۱) دورهٔ فلسفه یونان که از قدیم‌ترین تاریخ فلسفه شروع و بدورهٔ فلسفه یونانی روم-که رومی‌ها بمقدونیه حمله نموده و تا سال ۱۴۶ قبل از میلاد تعلم یونانرا تسخیر نمودند- ختم میشود

(۳)دورهٔ فلسفه یونانی روم که از ۱۴۶ قبل از میلاد شروع و در ابتدای قرون وسطی ختم میگردد

(۳)دورهٔ فلسفه قرون وسطی که از سقوط روم غربی شروع و بظهور رنسانس[۹] ختم میشود

(۴)دورهٔ فلسفه جدید که از رنسانس شروع و تا زمان ما امتداد یافته‌است

(۱) دوره فلسفه یونان

اگرچه یونانی‌ها غالبا فلسفه را از کهنه مصر فرا گرفته در بسیاری از شعب علوم مانند ریاضیات و طب و مخصوصا هیئت، مدیون فلاسفه و دانشمندان شرق می‌باشند ولی شکی نیست که ظهور و تجلی فلسفه را باید منسوب بیونان دانست. صحیح است که تفکر در عالم وجود، تفکر در حوادث وجود، تفکر در اصل انسان، تفکر در پیدا کردن غرض و قصد ایجاد انسان مثل فکر خود انسان، بسیار قدیم است. صحیح است که بشر مدتی قبل از یونان و قبل از موجودیت یونانی در حقیقت و معانی اشیاء فکر و دقت می‌کرد، صحیح است که یکدسته مسائل علمی و اساسی در عهد مصریها و بابلی‌های قبل از یونان جمع و تدوین گردیده است ولی یونانی‌ها علم و معارف سابقین و ملل دیگر را استخدام نمودند و همانطوریکه یکی از علماء میکوید «ژنی‌های یونانی توانستند از دوش مصریها و بابلی‌ها بالا رفته و از انجا هم بدون اینکه مانعی بانها مصادف شود تا آخرین نقطه‌ای که توانائی داشتند پرواز نمودند» یونانی‌ها علم را ترقی و رشد دادند و با نظم و ترتیب در معارف بشری بحث نمودند.

فیثاغورس،[۱۰] دیموکونیس،[۱۱] افلاطون،[۱۲] و بعضی فلاسفه دیگر یونان، مصر و آسیای صغیر را گردش نموده و معارف این بلاد را آموختند اما عقل و هوش یونانی علم و فلسفه را انتظام داد و طبقه‌بندی کرد

تقسیمات فلسفهٔ یونان-فلسفهٔ یونانرا میتوان بسه زمان یا سه عصریکه باسانی از هم تشخیص داده شوند تقسیم کرد

(۱) بحث در عالم طبیعت

(۲) بحث در انسان

(۳) بحث منظم

عصر اول. بحث در عالم طبیعت-اولین بحثی که افکار فلاسفه یونانرا بخود مشغول داشت موجودات محسوس و پرده‌های رنکارنک عالم طبیعت بود. همانطوریکه طفل در سنین اولیه حیات خویش میخواهد کسانیکه با اوانس و آمیزش دارند بشناسد و عظمت پاره‌ای تغییرات از قبیل طلوع و غروب آفتاب و پیدایش شب و روز توجه ویرا جلب مینمایند دورهٔ اول فلسفه یونان‌ هم‌ فقط در‌ تغییر و تحول موجودات بحث نمود و اهتمام خود را بیشتر صرف هیئت و جغرافیا کرد. فلسفهء یونان هنوز بیش‌ از این جوان بود که بتواند عنان تفکرات یونانی را بسوی‌ کیفیت‌ «تفکر‌» و حقیقت «فکر» معطوف سازد. اختر فروزنده روز وقتیکه رخ می‌تابد و پنهان میشود کجا میرود و منزلکهش چه دیاریست؟ ستارگانی که ‌پس‌ از غروب خورشید، گردن کشیده و آهسته آهسته از کنار افق بالا میایند کجا‌ بوده‌اند‌ و کجا‌ میروند؟ زمین بچه چیز تکیه دارد؟ چه شکل است، سرحدش کجاست؟ ابر و باد، رعد و برق، باران و طوفان، چراگاهی هستند و کاهی نیستند؟ امثال این‌ مسائل بود که فلسفهء یونان در عصر اول، پیرامون آنها دور میزد اما‌ دنبال کردن همین مسائل‌ باعث‌ شد که فکر یونانی را در جستجوی اساس این تحولات و تغییرات بفرستد و آن محوریکه نظریات و عقاید فلسفی بدوا باید او را یافته و در اطراف آن دور زند تفحص نماید، اساس عالم‌ چیست؟ آیا این اساس هم با تغییراتی که مشاهده میکردد تغییر میکند؟ آیا ثابت است؟، در هریک از این دو صورت، مبنای تغییرات و حوادث چیست؟ در نتیجهء بحث این مسائل، مباحث ما بعد الطبیعه پیدا شد. مکتب ها‌ و مسلک‌های‌ متعددی که مؤسسین آنها اشخاصی مثل تالس‌[۱۳] آناکسیمنس‌،[۱۴] هراکلیتوس‌،[۱۵] یه‌له‌ئیک‌ها[۱۶] و فیثاغورس‌ها هستند جای خود را در فلسفه باز نمودند


  1. Philos
  2. Sophia
  3. Sophos
  4. Sophist
  5. حقوق را ضمیمه علوم اجتماعی کرده‌اند
  6. Hegel فیلسوف آلمانی در ۱۷۷۰ متولد و در ۱۸۳۱ وفات کرد
  7. Gustav le bon فیلسوف مشهور و معاصر اجتماعی فرانسه در ۱۸۴۱ متولد گردیده، تالیفات نفیس او در علوم طبیعی و اجتماعی معروف است‌
  8. Psychologie des foules
  9. renaissance نهضت علوم و ادبیات و صنایع قدیم
  10. Pythagoras
  11. Democritus
  12. Platon
  13. Tales
  14. Anaximenes
  15. Heraclitus
  16. Eleie