شرق/شماره اول (۱۳۰۳)/آیا میتوان پیری را مبدل بجوانی نمود؟
بقلم آقای صدیق اعلم
آیا میتوان پیری را مبدل بجوانی نمود؟
در جامعه بشر همین که سن کسی از صد تجاوز کند در میان همگنان و همسایگان خویش مشهور و در ممالک متمدنه اسمش در جراید انتشار و شهره آفاق میشود. همه تعجب میکنند که عمر فلانی بیکصد و ده رسیده و هنوز زنده است! اگر بانها بکوئید که اخیرا در یکی از جزایر هائیتی لاکپشتی پیدا کردهاند که (کوک)[۱] کاشف معروف و ناخدای بزرک انگلیسی در ۱۷۷۳ روی کاسه آن اسم خود را با تاریخ حک کرده و تاکنون که متجاوز از یکصد و پنجاه سال است زنده است شاید از شما نپذیرند و حرف شما را افسانه بپندارند. ولی حقیقت بحرف من و شما تغییر نمکیند و امروز مسلم است که بعضی از حیوانات بیش از انسان زندگی میکنند! آیا این مسئله بر شما ناگوار نمیاید که انسان با وجود ترقیات محیر العقول که نموده هنوز باندازهٔ یکی از حیوانات بست نمیتواند عمر خود را ادامه دهد؟
علمای عالم از بدو خلقت در فکر بودهاند تدبیری بیاندیشند که عمر انسان طولانی شود و دوره پیری حتی الامکان دیرتر برسد. تجربیات و تحقیقاتی که در سنوات اخیره بوسیله علمای بزرک دنیای متمدن بعمل آمده به نتایجی رسیده که قابل توجه و انسان را امیدوار میسازد و ما در نظر داریم شمهای از آن را در اینجا برای شما نقل کنیم.
اولا باید دانست که پیری مرض نیست و یکی از ادوار طبیعی زندگانی است که مشخصات معین و نقاهتهای مخصوص دارد. آدم پیر یک حیات محدودی دارد زیرا که اعضایش نه از حیث ساختمان و نه از حیث عمل شبیه است به جوارح آدم جوان ولی معذلک یک نوع تعادلی در مزاجش موجود است که در صورت بهم خوردن تولید کسالت میکند.
ثانیا تغیراتی که در نتیجه پیری عارض میشوند تدریجی است و هریک از اعضاء بدن بطریق مخصوصی در سن معین رو به پیری میرود. اعضائی که بیشتر از همه از کار میافتند و تحلیل میروند عبارتند از قلب-عروق-اعصاب و مخصوصا غددی که ترشحات داخلی دارند.
عموما وزن و حجم قلب بمرور زمان در تزاید است. هرقدر سن زیادتر شود وزن و حجم قلب زیادتر میشود: مثلا بین سن بیست و سی حد وسط وزن قلب مرد ۴۸ مثقال و در سن هفتاد وزن آن بطور متوسط ۷۴ مثقال میباشد. هر قدر انسان رو به پیری میرود نسوج قلب و شرائین سفتتر و صلابت آنها بیشتر میشود.
البته رژیم تغذیه در پیری فوق العاده مؤثر است. در این باب عقاید مختلف اظهار شده (مچنیکف)[۲] عالم معروف روسی که قسمتی از عمر خود را در انستیتو پاستور پاریس بسر برده میگوید در صورتیکه توجه مخصوص و مراقبت زیاد بطرز و نوع غذا بشود ممکن است چند قرن یکنفر زندگی کند. عالم مذکور پر و گرامی برای این منظور ترتیب داده و اساس غذا را ماست معین نموده است.
با کهولت جهاز تنفسی نیز تغییر میکند. خانههای ریه سخت و سفت شده و چنانکه در فوق اشاره شد عروق هم بر صلابت خود میفزایند. کار جهاز تنفسی کاسته میشود و عوض سه لیتر و کثری هوا که در جوانی در هر نفسی داخل ریه میشود در پیری دو لبتر و نیم بیش وارد نمیشود راجع باعصاب همینقدر کافی است گفته شود که در پیری تا پنجاه مثقال از وزن مخ انسان ممکن است کسر شود.
اعضائی که بیش از همه تحلیل میرود غده است. بعضی از علمای فیزیولوژی اظهار کردهاند که تحلیل رفتن این غدد موجب و باعث پیری میشود. در سنوات اخیره راجع بغدد و ترشحاتی که در داخل بدن میکند اطلاعات بسیار مفیدی بدست آوردهاند که زمینه قابل توجهی برای علوم و مخصوصا طب تهیه نموده است. یکی از مسائل مهمی که کشف کردهاند آن است که علاوه بر غددی که ترشحات خود را بخارج میریزند از قبیل کلیه و غده بزاقی غدد دیگری هستند که لعاب خود را در داخل بدن (مثلا در خون) میریزند. در این ردیف میتوان اسامی متعدد ذکر کرد که اغلب آنها متأسفانه اسمی در فارسی ندارد. کلد یکی از آنها است و غده (تیروئید)[۳] که در جلوی گردن واقع شده یکی دیگر ترشحات این غدد اثرات خود را در سایر جوارح-و لو اینکه خیلی دور هم واقع شده باشند-میبخشد، همین غده (تیروئید) مثلا در نمو تمام بدن مؤثر است.
از مطالعه مختصر طب قدیم معلوم میشود که در سابق تصور میکردند اعضاء بدن تنها بوسیله اعصاب بیکدیگر مربوطاند مثل ایالات یک مملکت که سیمهای تلگراف و تلفون آنها را بهم ارتباط میدهد ولی امروز این مسئله از واضحات است که اعضاء بدن فقط از حیث ترکیب شیمیائی باهم اختلاف دارند و فعل و انفعالی که در درون هریک واقع میشود تولید ترشحاتی میکند که داخل در خون گشته و اثرات خود را بتمام بدن می بخشد؛ بنابراین اعضاء بدن بوسیله جریان خون با یکدیگر مربوط میباشند.
تجربیات و تدقیقاتی که در سنوات اخیر راجع به غدد مذکور بعمل آمده نتایج فوق العاده مهم داده که ما ذیلا خلاصه میکنیم:
۱-در صورتی که این غدد از حال طبیعی خارج شوند انسان مریض میشود چنانکه اگر مثلا غده (تیروئید) بد عمل کند انسان دوچار مرض (میکسودم)[۴] میشود و اگر طفل باشد دیکر اعضاء و جوارحش نمو نمیکند.
۲-اگر قسمتی از یکی از این غدد را حذف کنند سلامتی انسان از بین میرود و چنانچه تمام یکی از این غدد را قطع نمایند انسان هلاک میشود.
۳-چنانچه شخصی فاقد یکی از این غدد بشود و ترشحات غده شبیه آنرا از حیوانی گرفته بان شخص تزریق کنند امراضی که برایش حادث شده بود مرتفع میشود. مثلا چنانچه کسی بواسطه معیوب بودن غده (تیروئید) مبتلا به (میکسودم) شده باشد تزریق لعاب همان غده باعث بهبودی او میشود.
این قسمت اخیر البته از نقطهنظر علمی در عصر ما کشف شده ولی قدما این مسئله را عملا فهمیده بودند. حکایات و روایات متعدد برای این قبیل معالجات در فارسی و عربی موجود است. برای مثال ممکن است یکی از آنها را از کتاب الفرج بعد الشدة ابو علی تنوخی برای شما در اینجا نقل کنیم:زکریای رازی استاد بزرک طب ایرانی در موقعی که پس از معالجه امیر منصور حاکم ری بخراسان میرفت در بسطام جوانی را نزدش بردند که استسقا داشت. رازی از شفا یافتن او اظهار یاس کرد و به پدرش توصیه نمود هرچه طفل میل دارد باو بدهد. یکسال بعد زکریا مجددا از بسطام عبور کرد و از دیدن جوان مذکور متعجب و متحیر گشت زیرا تصور میکرد تا آنوقت مرده است. پس از تحقیق معلوم شد که چون از معالجه و حیات مایوس شده بود روزی مشاهده میکند ماری نزدیک ظرف غذائی شد و مقداری از آنرا خورده سپس در ما بقی غذا استفراغ کرد بطوری که رنک آن فورا تغییر نمود. برای خاتمه دادن به عمر و مشقت خود کاسه غذا را سرکشید و خوابش برد. بعد از مدتی از خواب بیدار شد چند مرتبه بیرون رفت و اشتهایش عود کرده سلامتی کامل در خود مشاهده نمود. آیا بیان این علاج غیر از اینست که ترشحات بدنی مار مریض مذکور را شفا داده در کتب طبی قرون وسطی در اروپا دیده میشود که برای بعضی امراض افعی و سمندر کوبیده تجویز میکردهاند!
خلاصه-از مطلب دور نشویم. امروز از نسوج آلی حیوانات-از قبیل معده و کلیه و امعاء-عصارههائی خشک یا محلول در گلیسرین ترتیب میدهند و در مورد اشخاصی که ترشحات داخلی غدد آنها باندازهٔ کافی نباشد استعمال میکنند،
یکی از علمای فرانسه-دکتر (سر ژوروتوف)[۵] رئیس لابراتوار مدرسه عالی (کلژ دو فرانس)[۶] - اخیرا بخیال افتاده که عوض تزریق لعاب و ترشحات غدد در بدن ممکن است عین غدهای که بواسطه پیری ناقص و معیوب شده است از بدن حیوانات دیگر برداشت و به بدن آدم پیر پیوند کرد و موجب جوانی وی گردید، تجربیاتی که در این زمینه در مورد گوسفند و قوچ و سک بعمل آورده و موفقیتهائی که نصیبش گشته افکار عمومی اهالی پاریس را بطرف خود چلب نموده و بسیاری بخود وعده میدهند که باین وسیله پیری خود را مبدل بجوانی کنند.
عالم مذکور ۲۵ فقره تجربه نموده و در بیست و چهار فقره موفقیت پیدا نموده است. در میزان ۱۳۰۱ دکتر (ورونوف) در مقابل عده زیادی از پروفسورهای عالی مقام دار الفنون پاریس و اطبا و جراحان بزرک شرح پیوندی که بحیوانات و بانسان نموده و نتایجی که گرفته بطور مفصل بیان کرد و برای نمونه بدوا قوچی را به حضار نشان داد که به منتهای سن خود یعنی سن چهارده رسیده و بواسطه پیوند کردن غده حیوان دیگر آنرا جوان و قوی و چابک ساخته بود. سپس یکنفر انکلیسی را به علمای حاضر در مجلس معرفی کرد که سنش ۷۴ بود و بواسطه پیوند کردن غده میمون متجاوز از پانزده سال جوان شده و بنظر آدم پنجاه شصت ساله میامد. بطوری که دکتر مذکور بیان کرده غدههائی که بانسان پیوند میکنند باید از یکی از چهار طبقه میمونهائی باشند که ترکیب خون آنها با خون انسان مشابه است یعنی از یکی از طبقات (ژیبون)[۷]- (شمپانزه)[۸]- (گریل)[۹]- (ارانگاوتانگ)[۱۰] از وقتی که نتیجه اکتشاف دکتر (ورونوف) معلوم و مشهور شده قیمت این نوع میمونها فوقالعاده ترقی کرده و یک (شمپانزه) کوچک را به سه هزار فرانک در پاریس میفروشند!
بدیهی است چنانچه ممکن بود غدهای که پیوند میکنند از آدم باشد نتیجه بمراتب بهتر بود ولی کیست حاضر شود که حیات خود را فدای دیگری کند؟ تاکنون یکنفر پیدا شده که چنین فداکاری را کرده:طفلی که بواسطه معیوب بودن غده (تیروئید) بسیار ضعیف و ابله بود مادرش با کمال شجاعت خود را فدای او کرده و از غده (تیروئید) او بطفل پیوند کردهاند و بهبودی حاصل کرده است.
باری پس از جلسه علمای بزرک پاریس اشخاص دیکری در صدد برآمدهاند امتحانات و تجربیات دکتر (ورونوف) را تعقیب و به تحقیق برسانند. در برج قوس سنه ماضیه در کنگره جراحی دکتر (دارتینی)[۱۱] رئیس مطب مدرسه طب پاریس اظهار داشته که شخصا تجربیات دکتر (ورونوف) را تجدید کرده و به نتیجه عالی نایل گشته است. دکتر (بوده)[۱۲] جراح مریضخانه معروف (بیشا)[۱۳] در پاریس نیز اظهارات مزبور را تایید کرده و گفته است که همان طرز عمل دکتر (ورونوف) را تعقیب کرده و بهمان نتیجه رسیده است.
آیا باین وسیله میتوان حیات را برای بشر دائمی کرد؟ جواب این سؤال را فعلا نمیتوان داد باید مـنتظر اکتشافات جدید و تتبعات دیگری شد ولی چیزی که از حالا میتوان با کمال اطمینان اظهار داشت اینست که بر ضد پیری میشود مبارزه کرد و دوره پیری را عقب انداخت و یا لا اقل در دوره پیری ایامی گذرانید که ضعف و سستی باندازه عادی بر انسان مستولی نشود و در عین اینکه سن انسان زیاد و باصطلاح معمر میگردد علائم و آثار و حرارت جوانی در وی باقی بماند.