پرش به محتوا

شرح حال رجال ایران/میرزا اسمعیل‌خان آجودانباشی

از ویکی‌نبشته

میرزا اسمعیل‌خان آجودانباشی

اسمعیل میرزا اسمعیل‌خان معروف بآجودان باشی فرزند میرزا علی اکبر خان آجودان باشی توپخانه که در سال ۱۲۶۵ هـ. ق. تولد یافته و اصلا از اهالی زنجان بوده است . وی از سال ۱۳۰۰ هـ.ق. با درجه سرتیپ اولی بسمت آجودان‌باشی اداره توپخانه تعیین گردید و سالها در این سمت باقی بود در سال ۱۳۵۰ هـ. ق. فوجی از افراد زنجانی و کرمانشاهانی و شرائی اسماً تشکیل شد و چندین سال جمعی او بود و چندی هم رئیس توپخانه شد مردی بود مشهور و بسیار جسور و نسبةً باسواد و خوش‌خط و شاعر در صدارت میرزا علیخان امین‌الدوله و وزارت جنگی شاهزاده وجیه‌الله میرزا (۱۳۱۵ هـ.ق.) چون بین او و شاهزاده گفتگوئی شد و آجودان‌باشی در حضور جمعی حرف بسیار توهین‌آمیزی نسبت بوی ادا کرد از این جهت وجیه‌الله میرزا که در این زمان ملقب بامیرخان سردار بود با اجازه شاه و امین‌الدوله او را بچوب بست و در زیر فلک باز هم حرفهای بسیار ناسزایی باو میگفت و سوابق بد و علل ترقی او را ذکر میکرد. کلنل کاساکوسکی که از سال ۱۳۱۱ تا ۱۳۲۰ هـ. ق، رئیس قزاقخانه بوده و در جنگ روس و ژاپن کشته شد در کتاب خاطرات خود در این باب چنین مینویسد:

«مجازات سرتیپ رئیس ستاد توپخانه توسط وزیر جنگ، ۲۲ اکتبر (۱۲۷۶/۸/۳) جیره توپخانه قزوین را میپرداختند. بمناسبت چنین واقعه نادر و مهمی خود امیرخان سردار نیز حضور بهمرسانده بود. امیرخان سردار دستور داد طبق صورت پرداخت بعمل آید. از

میرزا اسماعیل‌خان آجودانباشی توپخانه


همان اولین ده نفری که اسامیشان خوانده شد هفت نفر حاضر و سه نفر دیگر حضور نداشتند. امیر خان سردار گفت: بقیه نفرات لابد ساختگیند بدانید من از آنها نیستم که بشود تقلب کرد. چون اصولا قسمت اعظم نفرات فقط اسماً در خدمت محسوب ولی رسماً در مرخصی بودند رئیس ستاد توپخانه اسماعیل خان امیر تومان آجودان باشی بر آشفت و گفت بعقیده شما کی متقلب است؟ امیرخان سردار فریاد بر آورد: اولیش تو! متقلب خودت نیستی؟ امیر خان سردار مردی است خوش سیما قد بلند و تنومند از جای جسته چنان سیلی به بناگوش رئیس ستاد نواخت که وی مانند فرفره چرخید. سپس امیرخان سردار امر کرد رئیس ستاد را از اطاق بیرون و توقیف کنند هم بغیظ آمده رو به توپچیان نموده فریاد زد: توپچی‌ها! تماشا میکنید و نمی بینید که رئیس شما را کتک میزنند. توپچی ها شمشیرها کشیدند. امیر توپخانه امین نظام (رئیس توپخانه) (رئیس سابق کمیسیون مرزی ایران و روس) نیز در مجلس حضور داشت افسران حاضر در این حومه که غضبناک شده بودند امین نظام را تحریک میکردند که از رئیس ستاد خود دفاع و ضمناً چنان جوش و خروش بخرج دادند که شلوار سرتیپ خود را پاره کردند. امین نظام وقتی که توپچیها سلاح از نیام کشیدند و متوجه شد که کار بصورت بسیار خطرناکی در میاید پیش دویده فریاد بر آورد: «مگر دیوانه شده‌اید! شمشیرها را غلاف کنید آیا وزیر جنگ حق ندارد با یکنفر مرئوس خودهر طور دلش میخواهد صحبت کند» ؟. این کلمات امین نظام حتی در نظر خود ایرانیان تاریخی شده و طرز فکری را میرساند. توپچیان آرام گرفتند و شمشیرها را غلاف کردند و بحدی متغیر شده بودند که نتوانستند در مقابل تحقیر رئیس خود جلوی خشم خود را بگیرند و پولهای دریافتی را با همه تنگدستی پرتاب نموده از عمارت وزارت جنگ خارج شدند. ولی رئیس ستاد آرام نمیگرفت. به امر امیر خان سردار، هم او را هم برادرش محمد ابراهیم خان را گرفتند و توفیف کردند خود امیرخان سردار سوار کالسکه‌اش شده بنزد شاه رفت (فاصلهٔ دربار تا وزارت جنگ یک کوچه باریک است) چند دقیقه بعد شاه ده نفر از خاصان خود را بوزارت جنگ فرستاد. فراشان بخشونت تام هر دو برادر را بیرون کشیده زنجیر بسته و مانند سگ کشان کشان با خود بردند. صد و پنجاه قدمی بیشتر راه نبود ولی در همین فاصله کم فراشان هنرمند مجرب فرصت یافتند همه لباس نظام را از تنشان بیرون کنند و جیبشان را خالی کنند. در ظرف چند ثانیه پیراهن

میرزا اسماعیل‌خان آجودانباشی


کرباس و کلاه کهنه‌ای بر سرشان بود . هر دو برادر زنجیر بگردن بحیاط تخت مرمر کشاندند چون اینجا مردم ازدحام نموده بودند برادران را از آنجا هم بحیاط مجاور که بوسیله نرده چوبی مشبک جدا شده است برده بزمین انداختند در این موقع حاجب‌الدوله فراشباشی رئیس فراشان و جلادان با خشم فراوان آمده دستور داد چوب و فلک حاضر کنند. چون ترکه خیسانده آماده نبود خشم حاجب‌الدوله (مصطفی‌خان) بحد جنون رسیده با چوب دستی گره‌دار خود فراشان حاضر را بباد کتک گرفت که از زیر سنگ هم شده باید چوب تر حاضر کنند درجه توحش او بحدی بود که با چوب و چماق مانند شلاق چند ضربت هم بسر و روی رئیس ستاد فرود آورد. رئیس ستاد را به پشت خوابانده پاهای لختش را بفلک بستند و هشت نفر جلاد شاهی با یک بغل چوب هر یک بکلفتی انگشت آماده کار شدند. اما رئیس ستاد زیر چوب لیاقتی بروز نداد. بجای آنکه در چنین مراسم پر ننگی دندان روی جگر گذاشته خاموش باشد از همان ابتدای امر شروع به عجز و لابه و استرحام از رئیس فراشان نمود. ولی وی با مشاهده خون مانند حیوان درنده ساعت ساعت خشمگین‌تر میشد. البته کنار گود ایستادن و عیب‌جوئی کردن آسان است ولی نمیتوان گمان کرد که مجازات چوب و فلک وقتی با چنان سرعت اعمال شود واقعاً وحشتناک است. پا از پاشنه تا زانو مجروح و پاره پاره شده، خون جاری و پوست خون آلوده با قطعات گوشت گرم از بدن کنده شده اینطرف آنطرف گاهی هم بصورت حاضرین میپرد. غالباً بعداز این مجازات ناخنها میافتند و گاهی هم در همان حین، در فلک کنده میشوند. در اروپا در ازمنه قدیم که مجازات شلاق زدن اعمال میشد لااقل شخص مورد مجازات را برو میخواباندند ولی در اینجا شخص را به پشت میخوابانند و چوبهای بلند علاوه بر پاها بهمه جای بدن و صورت میخورند. گاهی لب گاهی چشم از جا کنده میشود. مخصوصا وقتیکه چوبها خیلی آب خورده یا در بهار بریده شده و جوانه‌های درشت آنرا پوشانده است. معمولا برای احتراز از این پیش‌آمد خود جلادان برحم میایند و عبائی بصورت شخص میاندازند. ولی حاجب‌الدوله وحشی این کار را نگذاشت بکنند و این بدبخت را با صورت باز عذاب میدادند. هر یک از فراشان دست کم پنجاه شست ضربه وارد نمودند که مجموعاً چهارصد پانصد ضربه میشود. و این اسماعیل خان امیر تومان شخصی است که دارای نشان امپراتوری (آنا) درجه ۲ میباشد که این معامله را با وی نمودند. بدن نیمه جان شله شده رئیس ستاد را بطرفی پرتاب نموده جلادان بجان برادر کوچک او میرپنج محمد ابراهیم خان (دارای نشان و حمایل سبز شیر و خورشید درجه ۱) افتاده مثل سگ زنجیرکش کرده میخواستند شروع بچوب کاری نمایند. در این موقع امیرخان سردار از نزد شاه بیرون آمده دستور داد چوبکاری را بس نمایند. ولی حاجب‌الدوله که بخشم آمده بود فریاد میزد: «برای این سگ کم بود زیر چوب و فلک هم نمیخواست تسلیم شود و جسارت میورزید، ببرید هر دو را به انبار، هر دو را کشان کشان بانبار بردند. ولی برادر کوچک که خود نمیتوانست برود مانند جوال کاه با زنجیر کشیدند. انبار عبارت از زندانیست که مجرمین خیلی سخت را در آن قرار میدهند. زیرزمین کثیف و متعفن است. همانجا میخورند و قضای حاجت میکنند. هرگز آن دخمه را تمیز نمیکنند اگر زندانی در آنجا بمیرد لاشه او را مانند مردار از آنجا بیرون میکشند. کسیکه در این سیاه چال افتاد دیگر روی خورشید نخواهد دید. من خود را میتوانم خیلی خوشبخت و نیمی از گناهانم را آمرزیده بدانم که توفیق داشته‌ام سه نفر را از این سیاهچال نجات دهم. ولی کار باین هم پایان نیافت. شاه دستور داد گوش و بینی هر دو برادر را ببرند و افسارشان کنند. یعنی از باقیمانده غضروف بینی ریسمانی بدر کنند و در بازارها بگردانند . این ریسمان را از چند دانه موی بز میریسند و با جوالدوز از بینی میگذرانند. امین‌الدوله پیش شاه شتافت که از این عمل جنون‌آمیز تازه جلوگیری کند[۱]. هر دو برادر بدبخت از خوانین اصل و نسب‌دار و با خوانین سلماس و خوی و ارومیه قرابت نزدیک دارند. توپچیان حتی بعضی از سربازان آرام نیستند. اغتشاشاتی را باید انتظار داشت. خان طالش در تمام مدتیکه میرزا اسماعیل‌خان در انبار محبوس بود (از ۲۲ تا غروب ۲۵ اکتبر) برای وی غذا و دارو برای مداوای زخمهایش میفرستاد. تعجب آنجا است که میرزا اسماعیل خان در ۲۵ اکتبر شب را قادر بود راه برود. یا دواهای ایرانی اثرات اعجازآمیز دارد یا آنکه فراشان با توجه باین امر که با شخص ثروتمندی سر و کار دارند فرصت آنرا یافتند که اشاراتی رد و بدل نمایند. و لذا با وجود اوامر فراشباشی حاجب‌الدوله که از فرط خشم دیوانه شده بود و بامید دریافت انعام ملاحظه اش کردند... در ۲۵ اکتبر (۱۲۷۶/۸/۳) بعد از غروب میرزا اسماعیل و بردارش را دوباره بوزارت جنگ آورده و ایندفعه با نهایت احترام و بدون زنجیر از آنها نگاهداری میکنند. حتی میگویند امروز فردا بآنها خلعت اعطا خواهد شد. نمونه برجسته‌ای است از عدم ثبات و بی‌ارادگی دولت کنونی. هیچ چیز دوام و ثبات ندارد نه غضب و نه عنایت...»

در سال ۱۳۱۹ هـ. ق. بآذربایجان رفته و با همان سمتی که در تهران داشت (آجودان باشی توپخانه) تا سال ۱۳۲۴ هـ. ق. در تبریز مشغول بخدمت بود و در زمان سلطنت محمدعلیشاه دوباره به تهران بازگشت و بشغل سابق خویش برقرار گشت.

در دوره سلطنت سه ساله محمد علیشاه بواسطه خدماتیکه ناشی از ضدیت با مشروطه و مشروطه‌خواهان نسبت بوی انجام داده بود مقرب‌الخاقان و مورد توجه شاه واقع شد و یکی از دستهای او بشمار میرفت در سال ۱۳۲۷ قمری پس از فتح تهران و خلع محمد علی شاه از پادشاهی آجودان‌باشی از جمله مجرمین و دستگیرشدگان بود پس از محاکمه در دادگاه انقلابی که از ده نفر تشکیل یافته بود محکوم باعدام گردید و در تاریخ ۱۳ رجب (۱۳۲۷ هـ.ق.) بدار آویخته شد.


  1. برای فهم اینکه چنین افساری چه اندازه دردناک است توجه باین مطلب کافی است شتر هار که با هیچ تدبیری نمیتوان رامش نمود پس از آنکه بدین طریق افسارش میکنند مثل بره‌ای رام میشود.