پرش به محتوا

شرح حال رجال ایران/شیخ احمد روحی

از ویکی‌نبشته

احمد شیخ احمد کرمانی متخلص به روحی از مشاهیر و معارف ازلیان و داماد میرزا یحیی نوری معروف به صبح ازل و یکی از نویسندگان خوب زبان فارسی بوده است وی در سال ۱۲۷۲ ق. در شهر کرمان متولد و تحصیلات اولیه خود را از علوم عربیه و فقه و اصول و حدیث در همان شهر نزد پدر خود آخوند ملا محمد جعفر که از علمای کرمان بوده باتمام رسانید.

و بعد در سال ۱۳۰۵ ق. باتفاق رفیق و هم‌مسلک خود میرزا آقاخان کرمانی که وی نیز از مشاهیر ازلیان زمان خود بوده باصفهان و تهران و رشت و از آنجا در همین سال باسلامبول سفر کردند[۱]. و در این شهر اخیرالذکر بالاخره رحل اقامت افکندند. روحی مردی فاضل و مطلع باذوقی بوده و علاوه بر تسلط به زبان فارسی و عربی زبان ترکی اسلامبولی – فرانسه و انگلیسی را هم در موقع توقف خود در اسلامبول آموخته و آن زبانها را میدانسته است. در مدت اقامت در اسلامبول چندین کتاب از انگلیسی و فرانسه که از آن جمله حاج بابا و ژیل بلاس[۲] را بمعاونت میرزا حبیب اصفهانی معروف بدستان فاضل و شاعر معروف به فارسی روان و سلیس ترجمه کرد. ترجمه کتاب حاجی بابا را میجر فیلوت انگلیسی در سال ۱۹۰۵ مسیحی با توضیحات و حواشی بانگلیسی در کلکته بچاپ رسانده است کتاب هشت بهشت

بموجب شرحی که میرزا آقاخان کرمانی به خط خود به ادوارد برون مستشرق انگلیسی نوشته کتاب هشت بهشت[۳] که کتاب مبسوط و مفصلی است در شرح عقاید ازلیان از بابیه و رد طریقه بهائیان و علل و اسباب افتراق بابیه بازلی و بهائی و فلسفه این مذهب جدید که باب آورده است تألیفش را باو نسبت می دهند در صورتیکه تألیف حاج سید جواد کربلائی نواده سید مهدی بحرالعلوم میباشد نامبرده در ابتداء شیخی بعد بابی و سپس ازلی شده است کتاب مزبور از مهمترین کتب بابی ها یا ازلیها است بر علیه بهائی‌ها یک نسخه خطی از این کتاب که روحی آنرا استنساخ کرده متعلق بادوارد برون مستشرق انگلیسی بوده فعلا جزو کتب کتابخانه دانشگاه کمبریچ از شهر های انگلستان میباشد.

پروفسور برون مؤلف کتاب انقلاب ایران و غیره در صفحه ۸۵ شیخ احمد روحی – میرزا آقا خان کرمانی – میرزا حسن خان خبیرالملک را از رفقای میرزا رضای کرمانی دانسته و چنین گوید: «از سه نفر قربانیان دیگر از رفقای استامبول او و بنا به درخواست ایران برای بازگشت بکشور خود تسلیم حکومت ایران شده بودند در هفدهم جولای ۱۸۹۶ – میلادی (۶ صفر ۱۳۱۴ ق.) در زندان تبریز محرمانه کشته شده و تا مدتی سرنوشت آنها مکتوم ماند نجیب‌ترین آنها حاج شیخ احمد کرمانی مردی بسیار تحصیل کرده و خوش سیما که من از ۱۸ اکتبر ۱۸۹۰ تا سوم ژانویه ۱۸۹۴ میلادی (۱۳۰۸ و ۱۳۱۱ ق.) متناوباً مکاتبه ادبی با او داشته‌ام بوده است در صورتیکه من او را هرگز ندیده بودم برای من چندین کتاب نادر یا گرانبها را با بهای عادله‌ای پیدا نموده یا استنساخ کرد من از لحاظ استعداد و جامعیت او عقیده راسخی باو پیدا کرده‌ام ظاهراً او در ترجمه ماهرانه داستان حاجی بابا تألیف موریر یا (می‌جر فی‌لوت) شرکت نموده باشد زیرا عکس او در آستانه آن کتاب گذاشته شده شیخ احمد یک طلبه ازلی ساکن استانبول که دائم با صبح ازل در مکاتبه است و بی‌اندازه طرف اعتماد او است و از درجه معلومات و درستی او من دلیل مثبت داشته‌ام و هم او عکسهای آقایان بابی را با درجه‌بندی حروف اول نام برای من فرستاده بود (می‌جر فی‌لوت) از او و دوست همدردش میرزا آقاخان در مقدمه کتاب بانگلیسی شرحی بقرار زیر داده است: «مترجم فارسی این داستان که عکسش در اول کتاب گذاشته شده حاجی شیخ احمد کرمانی پسر ملا محمد (ملا محمد جعفر صحیح است) پیش نماز است داستانی کوتاه ولی غم‌انگیز دارد او از فرقه بابی است پس از تحصیل عربی در کرمان به اصفهان رفته در آنجا به میرزا آقاخان که او هم از همین شعبه است پیوسته (۱۳۰۵ق. = ۱۸۸۷/۸ م.) این دو بقصد تحصیل زبان خارجه باستانبول رفته‌اند در این شهر حاج شیخ احمد برای امر معیشت بمعلمی زبانهای شرقی پرداخته ضمناً معلوماتی از انگلیسی، فرانسه، و زبان ترکی غربی (ترکی استانبولی) فرا گرفته و با همدستی میرزا حبیب شاعر اصفهانی چند اثر از جمله حاجی بابا و گبل بلاس را از انگلیسی و فرانسه ترجمه نموده او چندین کتاب نیز در حکمت تألیف کرده است.[۴] آقاخان مصاحبش مدیر با شهامت اختر بوده[۵] (روزنامه‌ای که هر چند در استانبول چاپ میشده ولی در هندوستان و ایران کثیرالانتشار بوده است). در یادداشتهائیکه کتاب انقلاب ایران نوشته شده شرح زیر راجع به شیخ احمد روحی دیده شد: «حاج شیخ احمد روحی فرزند دوم ملا محمد جعفر شیخ العلماء که در حدود سال ۱۲۷۲ قمری برابر ۱۸۵۵/۶ م . زائیده شده روحی تخلص میکرده واعظی فصیح چنانکه در خور دانشمندان بوده . او در سال ۱۳۰۲ قمری با دوستش میرزا آقاخان باسپهان رفته و از آنجا با هم بتهران رهسپار گردیدند در آنجا شیخ احمد درباره احکام قرآن چندی منبر میرفت و از آنجا برشت رفتند و چندی مهمان مؤیدالدوله[۶] حکمرانی دانشمند بودند ولی همینکه حکمران فهمید آنها مورد بی‌مرحمتی ناصرالدینشاه هستند بیرونشان کرد از آنجا باستانبول رفتند و در آنجا شیخ احمد ترکی عثمانی – انگلیسی و فرانسه را در برده و برای امر معیشت بآموزگاری زبانهای خارجه و ترجمه پرداخت. سفری به مکه رفته پس از زیارت حج چندی در حلب گذرانده سپس باستانبول برگشته بوسیله میرزا آقاخان به میرزا حسنخان خبیرالملک کنسل ژنرال ایران معرفی گردید این سه تن به رهبری سید جمال‌الدین بعملیاتی در تبلیغات پان اسلامیسم (اتحاد اسلام) دست زدند و نامه‌هائی به علمای شیعه ایرانی در کربلا و نجف نوشتند شیخ احمد مهری برای خود اختیار کرد که این عبارت بر آن نقش بوده است:

  «داعی اتحاد اسلامم احمد روحی آمده نامم»  

روحی پس از مدتی اقامت در اسلامبول به سفر حج میرود و از این تاریخ است که بنا بر گفته صاحب کتاب بیداری ایرانیان به حاج شیخ احمد روحی شهرت پیدا کرد از سفر حج که بر گشت مدتی در حلب اقامت کرد و بعد از حلب بعزم دیدار میرزا آقاخان کرمانی باسلامبول رفت و در این سفرها و نقل و انتقالات است که هر یک از این دو نفر با یکی از دختران میرزا یحیی نوری معروف به صبح ازل ازدواج مینمایند و باصطلاح همریش و باجناق یکدیگر میشوند.[۷]

در معاودت باسلامبول بطوریکه گفته شد بوسیله میرزا آقاخان با حاج میرزا حسن خان خبیرالملک کنسول ژنرال ایران آشنایی پیدا کرده و هر سه نفر بمناسبت اشتراک در مسلک و و سنخیت در مشرب از هواداران مخلص و پر و پا قرص سید جمال‌الدین اسدآبادی معروف به افغانی که در آن وقت (۱۳۰۹ – ۱۳۱۰ قمری) بر حسب دعوت سلطان عبدالحمید پادشاه عثمانی باسلامبول آمده و در یکی از کاخهای سلطنتی مقیم بود گردیدند و این سه نفر طبق دستور وی شروع به تبلیغات و فرستادن نامه‌ها باطراف ایران و عراق عرب و تهییج رؤسای روحانی شیعه بر ضد ناصرالدین شاه و امین‌السلطان صدر اعظم (که هر دو پس از وقایع رژی از انگلیسها دست کشیده و بروسها نزدیک شده بودند) نمودند دولت ایران از اقدامات آنان سخت مشوش و هراسان شده بتوسط سفیر خود مقیم اسلامبول (سید محمودخان علاءالملک دیبا) در دربار باب عالی اقدام جدی نمود و ضمناً درخواست شد که هر سه نفر را از اسلامبول دور نمایند و بسلطان القاء شبهه کردند و او را قانع نمودند که در انقلاب ارامنه در سال گذشته (۱۳۱۱ ق.) این سه نفر دست داشتند و علاوه بر اینکه بر ضد دولت ایران مشغول باقدام هستند بر علیه دولت عثمانی نیز پنهانی عملیاتی انجام میدهند بنابراین سلطان عبدالحمیدخان از این گفتار مشوش شده هر سه نفر را در سال ۱۳۱۲ ق. از اسلامبول به بندر ترابوزان تبعید و در آنجا زندانی نمود آنها هنوز در زندان ترابوزان بسر میبردند که میرزا رضای کرمانی در ژانویه ۱۸۹۶ (۱۳۱۳ ق.) از اسلامبول حرکت کرده در اول ماه مه همان سال (۱۷ ذیقعده ۱۳۱۳ ق.) ناصرالدینشاه را هدف گلوله قرار داد. چنانکه معلوم شد چون میرزا رضا با آنها آشنائی داشته بنام نوکری شیخ ابوالقاسم[۸] برادر شیخ احمد گذرنامه گرفته و در عبور از ترابوزان بدیدار آنها در زندان توفیق یافته بود. در اواخر سال ۱۳۱۳ قمری بواسطه وقوع قتل ناصرالدینشاه بدست میرزا رضا کرمانی از مریدان متعصب سیدجمال الدین افغانی بدگمانی دولت ایران بواسطه انتشار نوشتجات ایشان در ایران نسبت به آنان قوی‌تر گشته این بار تسلیم آنانرا بتوسط سفیر مزبور از دولت عثمانی خواست و علاءالملک وانمود کرد که در قتل ناصرالدین شاه هر سه نفر دست داشته و در حقیقت قاتلین شاه اینان میباشند باب عالی قبول کرد و هر سه نفر را از زندان آزاد کرد و هر سه نفر را از زندان ترابوزان بیرون آورده در سرحد تسلیم مأمورین ایران که منتظر تحویل گرفتن بودند نمودند مأمورین هر سه نفر را تحت‌الحفظ شبانه به تبریز آورده در خانه محمدعلی میرزا ولیعهد در ششگلان وارد و حبس نمودند و پس از چند جلسه بازپرسی از هر یک از آنان و دو ماه بسختی زندانی کشیدن آخرالامر محمدعلی میرزا ولیعهد دستور داد که در روز ششم صفر ۱۳۱۴ ق. (در تاریخ بیداری ایرانیان تألیف ناظم الاسلام کرمانی ۹ صفر ۱۳۱۴ و در کتاب انقلاب ایران تألیف براون ۴ صفر ۱۳۱۴ برابر با ۱۵ ژویه ۱۸۹۶ ذکر شده است) هریک از آنان را آورده در زیر درخت نسترن خانه خود سر بریدند و قبل از کشته شدن فقط شیخ احمد روحی بیاناتی بر علیه حکومت و مظالم آن در حضور محمدعلی میرزا ولیعهد نمود و آن دو نفر دیگر حرفی نزدند (در کتاب انقلاب ایران صفحه ۸۷ در این باب چنین ذکر شده: «در آشپزخانه محرمانه قصابی شدند» و پس از سر بریدن پوست سر هر یک را کنده بعد کاه پر کرده بتهران فرستاد (در صفحه ۳۹۵ انقلاب ایران: «پوست سر آنها را بکاه انباشته» و در تاریخ بیداری صفحه ۹: «سرهای آنها را پوست کنده و در آنها آرد کرده» نوشته شده است. و نعش آنانرا نیز دستور داد که همان شب بیرون برده در محل داغ پولی زیر دیوار گذارده دیوار را روی نعشها خراب کردند (جنازه‌شان را بعد بچاه افکندند: انقلاب ایران صفحه ۸۸) میگویند که شب بعد میرزا صالح خان وزیر اکرم که بعد در دوره سلطنت احمدشاه قاجار ملقب به آصف الدوله شد و در آن زمان نایب‌الحکومه آذربایجان بود محرمانه فرستاد و نعشها را از زیر دیوار خراب شده بیرون آوردند و بعد غسل داده و کفن نموده در قبرستان همان محله دفن کردند (صحت و سقم موضوع اخیرالذکر معلوم نیست بلکه موضوعی است که در دوره مشروطیت پس از سقوط محمدعلیشاه قاجار آنرا ساخته و پرداخته‌اند).


  1. مسافرت روحی بهمراه میرزا آقاخان از کرمان باصفهان در صفحهٔ ۹ تاریخ بیداری ایرانیان تألیف محمد ناظم‌الاسلام کرمانی در سال ۱۳۰۲ ق. ذکر شده و در تاریخ انقلاب ایران تألیف ادوارد برون مستشرق انگلیسی در صفحه ۸۶ در سال ۱۳۰۵ ق. و در صفحه ۳۹۴ در سال ۱۳۰۲ ق. نوشته شده است.
  2. اصل این کتاب تألیف آلن رنه لوزاز (۱۷۴۷ – ۱۶۶۸) از نویسندگان فرانسوی است که اخلاق اجتماعی مردم زمان خود را در تألیفاتش بخوبی تشریح کرده است. ژیل بلاس نام شخص جوانی است که خود را بآب و آتش زده و متشبث به آخرین وسایل برای پیشرفت و موفقیت در زندگی میشود.
  3. یکی از مهمترین کتب ازلیها – که همان بابی‌ها هستند بر علیه بهائیها از تقریرات حاج سیدجواد کربلایی است که میرزا آقاخان و شیخ احمد روحی آن را نسبةً بانشاء ساده و روانی در آورده‌اند پس بنابراین معلوم میشود که اصل کتاب از دیگری بوده شیخ احمد روحی و میرزا آقاخان در آن از نظر انشاء دستی برده‌اند و از تألیفات شیخ احمد روحی با میرزا آقاخان کرمانی بغلط شهرت یافته است.
  4. مراد از کتب حکمت که میجر فیلوت در اینجا ذکر میکند همان کتاب هشت بهشت است که قبلا توضیحات لازم در باره آن داده شده است و اصل آن مربوط به شیخ احمد روحی و میرزا آقاخان کرمانی نمیباشد.
  5. میرزا محمد طاهر اصفهانی.
  6. مراد از مؤیدالدوله در اینجا ابوالفتح میرزا مؤیدالدوله پسر بزرگ حسام السلطنه سلطان مراد میرزا و داماد ناصرالدین شاه که از سال ۱۳۰۳ تا ۱۳۰۵ ق. حاکم گیلان بوده است.
  7. توقف روحی در حلب بیشتر برای ملاقات و دیدار میرزا یحیی صبح ازل رئیس فرقه ازلیان که در فاماگوستا اقامت داشته بوده است.
  8. شیخ ابوالقاسم برادر شیخ احمد روحی کوچکترین فرزند آخوند ملامحمد جعفر کرمانی بوده و در سال ۱۳۰۳ قمری که برادرش عازم اسلامبول بود او هم در سن کودکی بهمراه برادر خود رفت و در آنجا شاگرد خیاط شد هنگامی که برادرش دستگیر و با میرزا آقاخان و خبیرالملک از اسلامبول به ترابوزان برده شدند و در آنجا زندانی کردند شیخ ابوالقاسم چون تنها ماند ناگزیر شد که بایران بازگردد در این هنگام سنش در حدود ۱۸ سال بود و چون به میرزا رضای کرمانی بواسطه اینکه مورد بدگمانی سفارت ایران بود باو گذرنامه و اجازه بازگشت بایران را نمیدادند. شیخ ابوالقاسم درخواست صدور گذرنامه برای خود باتفاق یک نفر نوکر جهت بازگشت بایران نمود گذرنامه بهمین نحو برای او صادر و روادید شد آن نوکر که تا بادکوبه با هم بودند میرزا رضای کرمانی معروف قاتل ناصرالدینشاه بود شیخ ابوالقاسم از بادکوبه (در صفحه ۹ تاریخ بیداری ایرانیان تا باطوم ذکر شده) از میرزا رضا جدا شد و از راه تازه شهر بخراسان و از خراسان بکرمان مولد اصلی رهسپار گردید پس از کشته شدن ناصرالدینشاه شیخ ابوالقاسم هم توقیف شد و شکنجه زیادی باو دادند و مدتها زندانی بود و بواسطه همین صدمات در سن جوانی در گذشت.