شرح حال رجال ایران/ابوالقاسم قائم‌مقام ثانی

از ویکی‌نبشته

ابوالقاسم میرزا ابوالقاسم قائم‌مقام ثانی وزیر عباس میرزا نائب‌السلطنه و صدر اعظم محمد شاه قاجار پسر میرزا عیسی فراهانی مشهور به میرزا بزرک قائم مقام اول و از رجال بزرک ادب و سیاست و از مفاخر ایران بوده است در سال ۱۱۹۳ ق. متولد و در محرم ۱۲۲۶ قمری که میرزا حسن پسر اکبر و ارشد میرزا بزرگ قائم مقام پس از یکسال وزارت عباس میرزا در تبریز در گذشت بجای او، قائم مقام، پسر دیگر خود، میرزا ابوالقاسم را که در تهران نائب مناب او بود و امور مربوطه به نیابت سلطنت و پیشکاری آذربایجان را انجام میداد، از تهران خواسته، بوزارت نائب‌السلطنه برقرار نمود؛ و پس از درگذشت میرزا بزرگ قائم مقام در سال ۱۲۳۷ ق. بناخوشی وبا در تبریز، بمنصب و مقام او نائل گشت؛ و در فرمان قائم مقامی که برای میرزا ابوالقاسم صادر شده بود او را سیدالوزراء نیز ذکر کرده اند. میرزا موسی خان برادر دیگر قائم مقام بوزارت نائب‌السلطنه تعیین گردید و قائم مقام از این تاریخ باستثنای یکی دو سال همه اوقات در سفر و حضر و در صلح و جنگ همراه عباس میرزا نائب‌السلطنه بود و در مدت حیات خدمات بسیار شایانی باو و پسرش محمد شاه نمود.

قائم مقام از سال ۱۲۳۹ تا ۱۲۴۱ قمری از دستگاه عباس میرزا نائب‌السلطنه معزول و مطرود بوده، و پس از عزل از تبریز بتهران آمد و فتحعلیشاه پس از چندی او را بوزارت و سرپرستی فرخ سیر میرزا نیرالدوله پسر چهل و پنجم خود که بحکومت همدان منصوب شده

بود تعیین و روانه نمود (روضةالصفاء نیرالدوله را فرزند چهل و پنجم و ناسخ‌التواریخ فرزند چهل و هفتم فتحعلیشاه ذکر کرده و منتظم ناصری نام او را فرخ میرزا ثبت نموده، در صورتیکه فرخ میرزا غلط و فرخ سیر میرزا درست است) قائم مقام در اوائل جنگ دوم روس و ایران (۱۲۴۱–۱۲۴۳ ق.) دوباره داخل در دستگاه نائب‌السلطنه شده و مشیر و مشاور او میشود و در سال ۱۲۴۱ ق. با دختر نهم فتحعلیشاه، بنام گوهر ملک خانم، معروف بشاه بی‌بی، خواهر اعیانی عباس میرزا نائب السلطنه ازدواج نمود. درباره این ازدواج در نامه‌ای که به یکی از بستگان خود مینویسد چنین گوید:

  (به حیرتم که خدا راضی و عمل مقبول محمد و علی و اهل بیت ناراضی[۱])  

در دورهٔ قاجاریه تعداد زیادی از وزارتخانه‌ها و ادارات، تابع وزارت دربار اعظم بوده مثلا امین‌السلطان علاوه بر وزارت دربار دارای ۳۳ شغل دیگر که وزارت دارائی یکی از آن مشاغل بوده و از آن جمله نیز یکی هم نسقخانه مبارکه بوده است. من نفهمیدم که آوردن صفت مبارکه در آخر کلمه نسقخانه که کارش سر بریدن – دماغ و گوش و بینی و زبان بریدن و غیره و غیره از این قبیل بوده برای طرف چه مبارکبادی داشته که مبارکه را در آخر کلمه نسقخانه اضافه میکردند.

در سال ۱۲۴۱ ق.، که بتحریک دیگران و نادانی و بی‌اطلاعی زمامداران امور این مملکت از اوضاع دنیا، قرار شد که جنگ بین ایران و روس در گیرد و برنامه این بود که ایران مغلوب و منکوب گردد. پیش از آغاز جنگ از قائم مقام هم مشورت شد، او از روی اطلاعات کافی بهیچ وجه بچنین جنگی راضی نبود و علنا مخالفت خود را با چنین جنگی اظهار داشت، قائم مقام از موافقین با جنگ از وسعت خاک و عده نفوس و میزان درآمد روسیه پرسید موافقین در حدود اطلاعاتی که داشتند گفتند قائم مقام گفت با این حال شما با عده و سرمایه خودتان چگونه وارد جنگ با روس می‌شوید کلام او را نشنیدند جنگیدند و نتیجه را دیدند.

بزرگترین خسارتی که در آن جنگ بمملکت وارد آمد عهدنامه ترکمانچای بود که دست و پای دولت و ملت ایران را توی پوست گردو کرد و از آن تاریخ ببعد هم دیگر ایران نتوانست که قد علم کند. مرحوم میرزا ابوالقاسم قائم مقام دارای سه فرزند باسامی محمد، علی و ابوالحسن بوده، میرزا علی مستوفی خاصه و از وزرای دارالشورای دولتی بود و مدتی هم استیفای خراسان را داشته است در سال ۱۳۰۱ ق. ملقب به لقب قائم مقام شد و میرزا ابوالحسن پسر دیگر قائم مقام در سال ۱۳۰۱ ق. عضو دارالشورای کبری گردید.

در سال ۱۲۴۹ ق.، که محمد میرزا (محمد شاه قاجار) والی خراسان، از طرف پدر خود عباس میرزا، با پانزده هزار نفر لشگری، برای گرفتن هرات عزیمت نمود. نائب‌السلطنه هنگامیکه از قوچان به مشهد وارد شد افراد سوار و پیاده‌ای که همراه خود داشت بهمراه قائم مقام آنها را به یاری محمد میرزا بهرات فرستاد.

پس از در گذشت فتحعلیشاه در اصفهان، در سال ۱۲۵۰ هجری قمری، محمد میرزا در تهران بر تخت شاهی نشست و در آغاز سلطنت برای غلبه یافتن بر موانع موجوده منصب صدارت و وزارت را به یگانه شخص عظیم‌الشأن مملکت میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی که عالم و فاضل و کاتب و شاعر بدیع‌المعانی و صاحب مقامی بزرگ در عوالم روحانی و در کفایت سیاست مملکت‌داری بی‌نظیر بود سپرد و آن مرد بزرگوار توانا در زمان اندک تمرکز قدرت و سلطنت را برای محمدشاه آماده ساخته تمام سران و گردنکشان مملکت را مطیع و منقاد نمود و اگر حسودان خودپرست داخلی و سیاست خارجی ویرا بحال خود میگذاشتند موفق باصلاحات عظیمه کشوری و لشگری و ادبی میگشت ولی ناگهان ابر تیره‌ای شگفت‌آوری کرانه روشن این کشور را فرا گرفت و محمد شاه غفلةً حکم بقتل آن سید جلیل‌القدر داد و حاجی میرزا آقاسی، مرد بکلی بی‌اطلاع از سیاست را، بر جایش متمکن و مستقر ساخته زمام مهام امور داخلی و خارجی را بدستش سپرد. میرزا جعفر حقایق‌نگار خرموجی، مؤلف حقائق الاخبار ناصری، در باب قتل قائم مقام چنین نویسد: «در ماه صفر این سال ۱۲۵۱ سانحه پرملال قائم مقام روی داد شب شنبه سلخ صفر آن سید سعید عالیشأن شهید بروضه رضوان و درجات جنان خرامید پس از آن باقتضای مصلحت ملکی جمعی از شاهزادگان مأخوذ و روانه اردبیل داشته صدارت عظمی به حاج میرزا آقاسی که سابقاً به تعلیم امیرزادگان می‌پرداخت مفوض شد از این صدارت کار مملکت بخسارت رسید امور ملکی مختل گشت و حقوق دیوانی لم یصل آمد». لرد کرزن در صفحه ۳۳۹ مجلد اول کتاب (ایران و موضوع ایران) تألیف خود که از نگارستان یکی از قصرهای سلطنتی تهران شرح و بسط میدهد در ضمن میگوید: «بهرحال در سال ۱۸۳۵ میلادی (۱۲۵۱ هجری ق.) در یکی از اطاقهای همین عمارت نگارستان میرزا ابوالقاسم قائم مقام پسر میرزا بزرگ قائم مقام وزیر محمد شاه را بامر قبله عالم خفه کردند. شگفت آنکه سه تن از پادشاهان قاجار (فتحعلی – محمد و ناصرالدین شاه) سه صدر اعظم خود را[۲] هلاک کردند در صورتیکه هر کدام از این صدر اعظمها برای استقرار سلطنت ولینعمتهای خود کوششهای فراوان نموده بودند» بیگانگان چون دیدند که قائم مقام مردی کافی و از هر حیث لایق و ممکن است که مملکت را ترقی داده و از زیر بار استعمار آنان بیرون آورد بوسیله عمال خود به محمد شاه وانمود کردند که قائم مقام خیال سلطنت دارد و اگر خودش هم نشود با قدرت و نفوذی که داراست یکنفر از شاهزادگان دیگر را بسلطنت انتخاب خواهد کرد این وسوسه‌ها بالاخره در وجود شاه مؤثر واقع شده و او را در سلخ صفر ۱۲۵۱ ق. تلف نمود و همین عنوان را قبلا برای حاج ابراهیم خان اعتمادالدوله و بعداً برای میرزا تقی خان امیر کبیر کردند و بوضع بسیار فجیعی آنان را از بین بردند. پس از کشته شدن قائم مقام جمعی از رجال برای رسیدن بمقام صدارت جد و جهد زیادی بعمل آوردند و مهمترین آنان الله‌یار خان آصف‌الدوله – میرزا نصرالله اردبیلی صدرالممالک – محمد حسین‌خان ایشیک آقاسی (رئیس تشریفات) و محمدخان زنگنه امیر نظام بودند و تمام اینها باصطلاح شانس داشتند و صدارت در اطراف آنان دور میزد و هر یک صدارت را برای خود حتمی میدانستند و بعضی از این اشخاص از قبیل صدرالممالک اردبیلی و محمد حسین خان طوری خود را نزدیک بصدارت میدیدند که در صدور احکام و فرامین دخالت تام داشتند قائم مقام در یکی از نامه‌های خود به میرزا موسی. برادر خویش کشته شدن خود را قبلا باو باین شرح اطلاع میدهد: «هر گاه بخواهی بدانی احوال آینده خود را بی رمل و نجوم و فال خواجه حافظ و مثنوی از روی تجربه و امتحان و بلدیت اوضاع میدانم پارچه کاغذی جداگانه نوشته‌ام همانرا بر من وارد خواهی دید بدانی که از روی نادانی مبتلی نشده غافل نفتاده‌ام بدامش بلکه این چاهها را در این راه میدانسته‌ام[۳] و اما کشته شدن قائم مقام باین طریق صورت گرفت[۴]:

محمد شاه او را در ۲۴ صفر ۱۲۵۱ ق. از باغ لاله‌زار[۵] که منزلش بود به نگارستان احضار کرد و خواست که همان روز یا روز بعد او را بکشد بمحمد شاه گفتند که در ماه صفر سیدی را کشتن بدشگون است بگذارید که ماه صفر تمام شود این بود که پس از شش روز زندانی کردن در سلخ صفر او را خفه کردند. «منتظم ناصری در صفحه ۱۶۴ جلد سوم بجای شش روز سه روز نوشته و اشتباه است و همان شش روزیکه ناسخ التواریخ، در صفحه ۳۳۱ جلد دوم قاجاریه (در شرح سلطنت و جهانگیری! محمد شاه قاجار) نوشته درست‌تر است) و مأمور اجراء حکم هم اسمعیل‌خان قراچه‌داغی بود.[۶]

محمد حسن خان اعتمادالسلطنه در کتاب رؤیای صادقه یا خواب خلسه در شرح احوال میرزا ابوالقاسم قائم مقام مینویسد: «خدا و خلق داند که ترتیب نظام و نظم هر چه در ایران از اواسط سلطنت خاقان تا اواسط سلطنت محمد شاه ظهور و وجود یافت بکاردانی پدرش میرزا بزرگ قائم مقام یا کاردانی خودش بود، با بیان و تقریریکه سحبان معروف سپر اندازد، و با انشائیکه حریری مقامات خود را پنهان سازد مدعیان ولینعمت و ولینعمت‌زادگان خود را متقاعد نمود، و گوئی از آن میدان با چوگان بلاغت ربود که رقیبان بلکه حبیبانش ساحر خواندند و در جادوگری او سخنها راندند مگر سحر جز این میکند که چند عشره فرزند بلاواسطه خاقان که هر یک خود را از آحاد الوف میدانستند از حق سلطنت خود دست کشیده و چون پاشکستگان در گوشه خزیدند از کارهای او و پدرش قشون منظم و نظامی است که در آذربایجان ترتیب دادند و اساس و اسامی نیکو بر آن لشکریان نهادند. مهارت او در امور پلیتیکی معروف است و تدابیر او بعد از فوت خاقان (فتحعلیشاه) مشهور است مثل فرمانفرما[۷] و ملک‌آراء[۸] و شجاع‌السلطنه[۹] و رکن‌الدوله[۱۰] و ظل‌السلطان[۱۱] و سایر اعمام محمدشاه را، بوصفهای مختلف، بر سر جای خود نشاند. در علم و دانش و صدق و بینش او احدی را حرفی نبود؛ از در سیادت و غرور او را متهم کردند که داعیه سلطنت در سر دارد و حال آنکه امروز معلوم و آشکار است که چنین هوایی در سر نداشته است و چنین تخم نهالی در مزرع دل نکاشته بود.

محمد شاه میخواست خالوی خود آصف‌الدوله را در کارهای مملکت دخالت دهد سایر معاندین ابداع این مجعولات را مینمودند و از نقل این مقولات نامعقول هر روز بر کدورت خاطر محمد شاه می‌افزودند تا خرمن هستی او را بر باد داده و مهر سکوت بر آن دهانی که به پهنای فلک بود نهادند».

میرزا ابوالقاسم قائم مقام نثر فارسی را از تشبیهات و افکار سبک هندی بیرون آورده و در نوشتجات خود تا توانسته است لغات مأنوس مصطلح بکار برده و شالوده نثرنویسی امروز را ریخته و یک تنه اسلوب نویسندگی را عوض کرده و آن را بپایه دوره‌های قبل برگردانده است. میگویند وقتی که محمد شاه امر بحبس او داده سفارش کرده است باو قلم و کاغذ ندهند و اگر چیزی برای شاه مینویسد نیاورند و میگفته است که در قلم این مرد معجزه‌ای است میترسم خواندن نوشته او مرا از تصمیمی که نسبت باو گرفته‌ام باز دارد از جمله تألیفاتی که باو نسبت میدهند کتابی است بنام شمایل خاقان که قسمتی از تاریخ قاجاریه بسبک قدیم بدون مدرک و دلیل که بیشتر مطالبش بافسانه شبیه بوده برای خوش‌آمد فتحعلیشاه دویمین پادشاه سلسله قاجاریه آن را تألیف کرده است.


  1. گوهر ملک خانم نخست زن محمد امین خان قاجار نسقچی‌باشی بود، محمدامین خان قاجار پسرخاله عباس میرزا نائب‌السلطنه، پس از درگذشت پدرش محمد حسن خان قاجار نسقچی باشی، در سال ۱۲۴۵ ق.، به ناخوشی وبا، بجای پدر خود نسقچی‌باشی شد. شغل نسقچی‌باشیگری عبارت بود از امور مربوطه بانواع و اقسام تنبیهات بدنی و بریدن دست و پا و گوش و بینی، ریاست بر میرغضبها، پاره کردن شکم و کور کردن چشم و سر بریدن و دار زدن و این قبیل کارها در اداره نسقچی‌باشی بوده است. و پس از آنکه از او مطلقه شد زن میرزا ابوالقاسم قائم‌مقام گشت و پس از قتل قائم مقام در اوائل سال ۱۲۵۱ ق. گوهر ملک خانم بعقد سید صدرالدین تبریزی در آمد. و از هیچ کدام فرزندی نیاورد.
  2. حاج ابراهیم شیرازی – میرزا ابوالقاسم قائم مقام و میرزا تقی خان امیر کبیر.
  3. نقل از یک نامه بخط قائم مقام.
  4. حاج ابراهیم خان اعتمادالدوله شیرازی نیز کشته شدن خود را پیش‌بینی و پیش گوئی کرده بود. سر جان ملکم انگلیسی در کتاب مسودات (اسکچز) این موضوع را از قول او مینویسد و تذکر میدهد.
  5. باغ لاله زار باغ بزرگی بوده که محدود میشده از طرف مغرب بسمت غربی خیابان لاله‌زار کنونی و از طرف مشرق بسمت شرقی خیابان سعدی از طرف شمال به چهار راه مخبرالدوله و از طرف جنوب به خیابان اکباتان. ناصرالدین شاه این باغ را به نود هزار تومان بکسانی که طالب خریداری آن بودند فروخت م. ق. هدایت در صفحه ۱۱ کتاب خاطرات و خطرات تألیف خود مینویسد: «تولوزان التماس‌ها کرد که نگاه بدارند که سبب لطافت هوای شهر است نشنیدند».
  6. اسمعیل خان قراچه داغی فراشباشی محمد شاه بود این سمت را در ابتدا سلطنت ناصرالدین شاه نیز داشت و چون در شورش و توطئه‌ای که بر علیه میرزا تقی‌خان امیرکبیر در آغاز صدارتش از طرف بیگانه و خودی چیده شده بود او هم دست داشت از این جهت پس از آرامش اوضاع نامبرده بدستور امیر بکلی از کار بر کنار و اموالش مصادره شد و سپس باردبیل تبعید گردید.
  7. حسینعلی میرزا.
  8. محمد قلی میرزا.
  9. حسنعلی میرزا.
  10. علینقی میرزا.
  11. علیخان.