پرش به محتوا

سیر حکمت در اروپا/فصل پنجم

از ویکی‌نبشته

فصل پنجم

علم و حکمت در اوائل قرون وسطی

۱– آباء دین مسیح

قوم یهود که حضرت «عیسی» درمیان ایشان ظهور نمود، فلسفه و حکمتی نداشتند، و جز انبیاء بنی‌اسرائیل که به موعظه و نصیحت زبان می‌گشودند و مردم را باطاعت فرمان خداوند دعوت می‌نمودند، کسی از ایشان دیده نشده بود که به حقایق و معارف پردازد و به عنوان فضل و علم و حکمت شناخته شود.

تنها کسی که از آن قوم در قدیم به سمت «حکیم» نسبة شهرتی یافته «فیلون»[۱] نامی است که در اواخر مائهٔ اول پیش از میلاد در «اسکندریه» ظهور نمود، و خواست محتویات «تورات» را با فلسفهٔ یونان وفق فیلون یهودی دهد. مذهب «تثلیت»[۲] را که «عیسویان» بنیاد اصول عقاید خود قرار داده‌اند؛ فیلون بیان نموده و شاید که فلوطین هم از تحقیقات او متوجه به «اقانیم سه گانه» شده باشد از این گذشته عقاید بهود را با معارف یونانیان مناسبتی نیست، و در باب توحید هم که به نظر میآید با هم اشتراک داشته‌اند اختلافی بزرک درمیان هست، چه: حکمای یونان هیچگاه به خالق و صانعی که عالم را از عدم به وجود آورده باشد قائل نبوده‌اند، بلکه هریک به وجهی و بیانی تفاوت نظر آریان و سامیان که در فصول پیش اجمالا باز نمودیم، ذات احدیت و مقام ربوبیت را حقیقت عالم و مصدر و مربی آن انگاشته‌اند. و این فرض را نکرده‌اند که وقتی بوده است که جهان بکلی معدوم بوده، و حتی مادهٔ بیصورت هم وجود نداشته است، و همه معتقد به وجود ماده‌ای بودند که همیشه موجود بوده و متصرف عالم آن را به صورتهای مختلف درآورده و موجودات را خلق کرده است. هر بحث و اختلافی بود در چگونگی آن ماده بود، و مذاهب متعدد در این خصوص پیدا شد که شرح دادیم، به عبارت دیگر، مذاهب حکمای یونان، بلکه کلیهٔ اقوام آریانی هر یک نوعی از وحدت وجود است، و اما یهود و کسانی که عقاید فلسفی خود را از تورات درآورده‌اند حکم کرده‌اند به این که خداوند جهان را از عدم مطلق به وجود آورده است، و آفرینش را وجودی جدا از آفریننده دانسته‌اند، و نسبت آنها را به یکدیگر نسبت «صانع و مصنوع» پنداشته‌اند.

عیسویان در اوایل امر، خاطر همه به عبادت و گرم کردن حوزهٔ اخوت مسیحیت و تذکر و اندیشه در گفتار و کردار حضرت عیسی مشغول داشتند، و به حکمت و فلسفه نمی‌پرداختند و به ویژه که دانش‌پژوهی برای حقیقت‌جوئی است، و عیسویان به تعلیمات پیغمبران و مسیح و حواریون حقیقت را یافته، و از جانب خداوند نازل شده میدانستند و خود را بجستن آن نیازمند نمی‌پنداشتند.

اما همین که عیسویت از یهود تجاوز کرد، و میان اقوام دیگر انتشار یافت و جمعیت مسیحیان فراوان شد، و برای مدافعه از حقانیت دین مسیح در مقابل منکران و مخالفان گرفتار مناقشه و مجادله گردیدند، و خود را به محاجه و مباحثه نیازمند دیدند، ناچار به کلمات حکما پرداختند، و کم کم به بلندی مقام ایشان برخوردند، چنان که بعضی گمان بردند آنها معرفت را از کتب مقدس دریافته‌اند، و برخی معتقد شدند که حکما خود ملهم بوده و از همان منبع که انبیاء درک معرفت نموده استفاضه کرده‌اند، حاصل اینکه، اذهان اولیاء دین مسیح هم به غور در مسائل مبدأ و معاد متوجه شد. و با قید به متابعت تعالیم «انجیل» و «تورات» از حکمت افلاطون و فیلون و فلوطین و اخلاقیات رواقیان اقتباساتی کردند، و «حکمت الهی مسیحی» یا «علم معرفة الله»[۳] را وضع نمودند؛ که اصول عقاید مسیحیان را تقریباً به بیان علمی باز می‌نماید، و نظیر علم کلام است در نزد مسلمین، و خلاصه اصول علم الهی مسیحی مزبور یگانگی خداوند است و خالقیت او؛ یعنی اینکه: بدون ضرورت و اجبار از راه محبت و از روی اختیار عالم را از عدم به وجود آورده است، و در عین یگانگی سه وجود است و «پدر» و «پسر» و «روح القدس»[۴] که «اقانم سه گانه» می‌باشند «پدر» وجود مطلق است و منشاء قدرت؛ و «پسر» کلام او است با عقل که به آن وسیله مخلوق را آفریده است؛ و «روح‌القدس» رابطهٔ میان پدر و پسر و جنبهٔ محبت است. ولیکن مسیحیان اصول دین مسیحی «اقانیم سه گانه» را در عرض هم و مقرون به یکدیگر میدانند چنانکه، میان خورشید و آفتاب که زادهٔ اواست جدائی و دوئی نیست، و در هر حال این عقیده را منافی توحید نمی‌پندارند، و از اسرار[۵] الهی می‌شمارند و معتقدند که چون بشر گناهکار و از درگاه احدیت رانده شد، و نفوس بنی آدم هبوط کرد، و دچار حرمان گردید، خداوند که خیر و لطف محض است «فرزند» خود را «جسمیت» داد و به صورت آدمی (حضرت عیسی) درآورد تا دستگیر نوع بشر و فدائی آنها شود، و نفوس ایشان را از هلاک رهائی بخشد، و «بازخرید»[۶] نماید. پس، نجات مردم به ایمان به حضرت عیسی است، و وظیفهٔ ایشان آنکه خداوند را دوست بدارند، و حضرت عیسی را پروردگار بدانند، و عموم مردم را بدون امتیاز قومیت و نژاد و تفاوت زن و مرد و ملاحظهٔ وضیع و شریف و خواجه و بنده، برادر خود انگارند، و نسبت به آنها محبت بورزند؛ که محبت خاصهٔ الهی و مایه و باعث خلقت است، و باید تسلیم و رضا و خضوع و فروتنی و فقر و ریاضت را پیشه سازند؛ تا فضل خداوند نصیب شود و اثر تباهی که وسوسهٔ شیطان بـه روزگار انسان وارد آورده برطرف گردد و نفوس مؤمنین به مشاهدهٔ جمال حق نائل و واصل آید.

چون اولیای دین مسیح اهل نظر شدند، و بنای تحقیق در معارف گذاشتند، ناچار بنا بر اختلاف فهم و ذوق و سلیقه، اختلاف آراء پیدا کردند. و مذاهب چند در میان ایشان ظهور نمود که نسبت به اصولی که بیان کردیم یک زبان نماندند، و از مذاهب مهم که در آغاز عهد عیسویت ظاهر شد، یکی مذهب «اریوس»[۷] بود که برای خداوند زایش و فرزند قائل نشده و «اقنوم» دوم را مخلوق دانسته قرین خداوند اختلاف مذاهب عیسوی نمی‌خواند. و دیگر مذهب «مانی»[۸] ایرانی که تلفیقی از کیش «زردشتی» و مسیحیت بود، و زردشت و بودا و مسیح را فرستادگان خدا می‌دانست و هورمزد و اهریمن را قرین یکدیگر قرار می‌داد و برخلاف تعلیمات زردشت ترک دنیا و قطع علائق و پرهیز از تأهل و تناسل را سفارش می‌کرد.

این هردو مذاهب سالها بلکه قرنها در مغرب و مشرق معتقدان داشته و در افکار مردم تأثیرات مهم بخشیده است، ولیکن عاقبت پیروان آنها به سبب تعقیب عیسویان و زردشتیان و مسلمانان قلع و قمع شدند و باقی نماندند.

چون تاریخ ادیان و بحث در مسائل دینی و شقوق و شعب مذهبی، موضوع این رساله نیست؛ در این رشته بیش از این سخن گفتن روا نمی‌داریم، همین قدر گوئیم: چون اختلاف آراء میان اولیاء دین مسیح شدت یافت، برای حل مسائل، و اختیار طریقهٔ واحد مجالس کردند و اصول دین را مطابق آنچه اشاره کردیم به اکثریت تثبیت نمودند، و رأیهای دیگر را مذهب باطل[۹] خواندند.

حکمت الهی مسیحی موافق اصول مذکور، در ظرف چهار پنج مائهٔ أول میلادی تحقق یافت، و کسانی که اینکار را صورت دادند «آباء دین مسیح»[۱۰] خوانده میشوند. در ذکر اسامی و احوال و گفته‌های آنها اگوستین چون خارج از موضوع نظر ما است وارد نمی‌شویم، همین قدر گوئیم، معتبرترین و بزرگترین آنها معروف به «اگوستین»[۱۱] است، که از ادبای روم بود (معاصر بهرام گور پادشاه ساسانی) در آغاز جوانی به مذهب «مانی» گرایید بعد متوجه حکمت افلاطون و فلوطین گردید، و نسبت به آن تعلیمات عشق مفرط پیدا کرد، سرانجام از شنیدن مواعظ بعضی از آباء مسیحی به مذهب مادری برگشت، و چنان شوق و شور در سر داشت که هم در جوانی به حلقهٔ کشیشان درآمد. مصنفات چند در تحقیق چگونگی علم و معرفت، و یگانگی خداوند، و تثلیث و چگونگی خلقت، و حقیقت نفس، و بقا و مبدأ و مآل او، و مستلهٔ گناه و ثواب و جبر و اختیار و سرنوشت و تقدیر و نجات انسان به فضل الهی و غیرها دارد که در آنها حکمت افلاطونی را با مقتضیات مسیحیت جمع کرده، و به صورت مخصوص درآورده است، چنانکه، می‌توان او را از محققین و در عداد حکما به شمار آورد. مسیحیان «کاتولیک» از اولیاء محسوبش داشته لقب «پاک»[۱۲] به او داده‌اند. این حکیم ظاهراً نخستین کسی است که فکر انسان را دلیل بر وجود او دانسته، و این تحقیق همان نظری است که مبنای حکمت «دکارت» واقع شده، و در بیان فلسفهُ این حکیم مطلب را توضیح خواهیم کرد. از این گذشته تحقیقات او همه از افلاطون گرفته شده و بنابر این حاجت به شرح و بسط آنها نداریم.

۲– دورهٔ فترت

اهل خبر دانند که در قرون اولیهٔ تاریخ میلادی سراسر کشورهای متمدن روی زمین (غیر از هندوستان و چین) در زیر تسلط دو دولت معظم بوده؛ بر ایران و ممالک همسایهٔ آن، دولت ساسانی حکومت می‌کرد، و کشورهای پیرامون دریای «سفید» (مدیترانه) یعنی همهٔ ممالک جنوبی و غربی اروپا و شمال آفریقا و سوریه و آسیای صغیر، زیر دست رومیان بودند، و در آن حال در قسمتهای شمال و مشرق اروپا و شمال آسیا طوائفی می‌زیستند از تمدن و تربیت دور، که تقریباً زندگی بدوی می‌کردند، و رومیان و یونانیان ایشان را «بربر» می‌خواندند. از طوایف مزبور آنها که در اروپا بودند سفید پوست، و از نژاد «آریانی» یعنی «ژرمن» یا «اسلاو» و جماعتی که در آسیا بسر می‌بردند از نژاد زرد و مغول بودند.

و نیز در همان اوقات یعنی: آغاز تاریخ میلادی، قبایل بربر بنای مهاجرت و مهاجمه بممالک روم گذاشتند، و بنیاد آن دولت را متزلزل ساختند. امپراطوران روم برای اینکه در مقابل حملات اقوام بربر بهتر هجوم قبایل بربر مقاومت کنند، دولت خود را منقسم به دو قسمت نمودند و دو امپراطوری تشکیل دادند، که در تاریخ معروف به امپراطوری‌های مشرق و مغرب می‌باشند. مرکز امپراطوری مغرب شهر قدیم روم بوده، و مرکز امپراطوری مشرق شهر جدید «قسطنطنیه» که امروز استانبول خوانده میشود ولیکن این تدبیر هم فایده نبخشید. ممالک امپراطوری مغرب میدان تاخت و تاز قبایل بربر شده و عاقبت آن دولت در مائهٔ پنجم میلادی درهم شکست و منقرض گردید، امپراطوری مشرق و دولت ساسانی هم در مائهٔ هفتم میلادی که آغاز تاریخ هجری است گرفتار مهاجمهٔ عرب شدند، دولت ساسانی یکسره انقراض یافت و ممالک ایران به ضمیمهٔ سوریه و قسمتی از آسیای صغیر و سراسر شمال آفریقا و شبه جزیرهٔ اسپانیا به تصرف بنی‌امیه درآمد.

قضایای مزبور جریان امور عالم را بکلی دگرگون کرد، و از جمله تأثیرات آن اینکه چراغ علم و حکمت خاموش شد، و مدت چندین قرن غوغای تاخت و تاز گردنکشان، قیل و قال مدرسه و دانش طلبان را ساکت نمود، و دیگر سروصدای درس و بحث بلند نشد مگر، پس از آنکه در آسیا «خلفای عباسی» به سلطنت رسیدند، و در اروپا قبایل ژرمن از جوش و هیجان بازماندند، و تأسیس سلطنتهای چند نمودند که منتهی به تشکیل دول و ملل جدید انگلیس و فرانسه و آلمان و جز آن گردید.

اوقاتی که هنگامهٔ تاخت و تاز قبایل بربر در اروپا و آسیا برپا بوده، هرکس جای امن و آرام طلب می‌کرد، در دیر و کلیساهای مسیحیان می‌یافت. زیرا که طوائف ژرمن چون بر ممالک روم مسلط التجاء معارف به دیر و کلیسا شدند به زودی زیر سلطهٔ معنوی مسیحیت درآمدند، و دیر و کلیسا را محترم و مقدس شمردند؛ اولیای دین مسیح هم غالباً از مداخله در امور دنیا و شور و شر آن احتراز می‌کردند و اماکن مقدس را مخصوص عبادت نگاه می‌داشتند بنابراین، کشیشان و مخصوصاً راهبان مسیحی در سایهٔ آرامی و سکوتی که در محوطهٔ ایشان حکم‌فرما بود می‌توانستند به کارهای علمی نیز بپردازند، جز اینکه معلم و مدرس عالیمقام نداشتند که حوزهٔ علمی را گرم کند. و چهارچوب خشک عقاید دینی هم اجازه نمیداد که عقول و افکار ارباب ذوق به آزاری مایهٔ خود را بروز دهد، از این رو کار دانش طلبان تقریباً منحصر به مطالعهٔ کتب قدیم و استنساخ آنها گردید ولیکن همین امر هم برای عالم علم فوزی عظیم بوده، زیرا که کتب علمی و فلسفی و ادبی یونان و روم تنها به این وسیله از خطر فقدان و تلف که کتب مشرق‌زمین کاملا گرفتار آن گردید، نجات یافته و محفوظ مانده، و برای دانش پروران دوره‌های آزادی ذخیره شد، و چون موقع مقتضی گردید، صاحبان استعداد بر آن گنجینه‌ها دست یافتند، و چراغ علم را دوباره برافروختند.

۳– نهضت علمی اسلامی

در تمام مدت سلطنت بنی‌امیه در ممالک اسلامی گفتگوئی از علم و حکمت درمیان نبود، اما همین که دوره به «عباسیان» رسید برای اهل نظر نسیم آزادی وزید، و مردم آن کشورها که در تحت تأثیر تمدن ایرانی و رومی و یونانی بودند دوباره به میدان تحقیق و معرفت پا گذاشتند، و به یک نهضت علمی همت گماشتند که به اندک زمانی تقریباً نظیر نهضت علمی یونان شد، و در گرم کردن این هنگامه ایرانیان بالاختصاص دخالت تامه داشتند، و از فخر و شرفی که از این جهت نصیب مسلمین شده دارای بهرهٔ وافی می‌باشند. نخست نهضت مزبور از ترجمهٔ کتب علمی و فلسفی یونانی و ایرانی و سریانی و هندی به زبان عربی و فراگرفتن آن معلومات آغاز شد، و می‌توان گفت، نیمهٔ دوم مائهٔ دوم هجری و تقریباً تمام مائهٔ سوم اشتغال مهم اهل فضل و دانش همین بوده است. سپس در مائهٔ چهارم و پنجم فضلا و حکمای اسلامی عالم علم و معرفت را به تحقیقات خود روشن ساختند و در قرون بعد هم با آنکه به واسطهٔ شیوع فتنه و فساد اوضاع روزگار چندان سازگار نبود، دانش‌طلبان ما از سعی و کوشش دست باز نداشتند، و در هر رشته از تحقیقات علمی آثار نفیس از خود به یادگار گذاشتند. حاصل اینکه در مائهٔ نهم و دهم و یازدهم و دوازدهم میلادی که اروپا را ظلمت جهل فراگرفته بود کشورهای پهناور اسلامی از ترکستان گرفته تا افریقا و اسپانیا هریک دانشگاهی محسوب می‌شد، و آنجا دانشمندان عالیمقام بازار فضل و ادب را گرم و رائج کرده بودند.

برای شرح و بیان مساعی و زحمات مسلمانان، و نتایجی که در عالم علم به دست آورده‌اند مجلدات چند باید پرداخت. اجمال احوال اینکه مسلمانان علم و حکمت را چنانکه یونانیان تأسیس و تدوین کرده بودند فراگرفتند، و در جمیع شعب و فنون آن عملیات و تحقیق کردند و تصنیفها و تألیفها پرداختند، و در بیشتر فنون از قبیل جبر و مقابله و مثلثات و جغرافیا و هیئت و طب و شیمی بواسطهٔ اختراعات و اکتشافات و مطالعات تازه، معلومات یونانیان را تکمیل و مزید نمودند. شرح احوال و بیان تحقیقات آن دانشمندان در اینجا روا نیست؛ چه اگر حق مطلب را ادا نکنیم دریغ باشد، و اگر بخواهیم چنانکه شاید و باید وارد مطلب شویم، دامنهٔ سخن دراز می‌شود و منظور نظر ما هم نیست. زیرا که در این رساله مراد اصلی ما آنست که مشی اروپائیان را در راه علم و حکمت باز نمائیم، پس باز همان مرام را دنبال می‌کنیم و تاریخ تمدن مشرق و بحث در معارف اسلامی را به موقع دیگر محول می‌سازیم جز اینکه در ضمن سیر اروپائیان به سوی دانش و معرفت باز به اشاره به مناسبت ذکری از دانشمندان ممالک اسلامی به میان خواهیم آورد.

۴– مقدمهٔ نهضت علمی اروپائیان

چنانکه پیش از این بیان کردیم، پس از آنکه در مائهٔ پنجم میلادی به سبب استیلای قبایل بربر دولت روم غربی انقراض یافت، در ظرف چندین مائه از دوره‌ای که مورخین اروپا «قرون وسطی» می‌نامیدند بساط علم و حکمت برچیده بود، و نادانی چنان غلبه داشت که اولیای دین هم از سواد و کمال بی‌بهره بودند، چنانکه شارل کبیر پادشاه فرنگ «امپراطور شارلمانی»[۱۳] که در آخر مائهٔ هشتم تقریباً بر همهٔ اروپا سلطنت داشت و مردی هوشمند بود و در ترویج معارف اهتمام می‌ورزید، چون خواست تحصیل کمالی کند و مکتب و مدرسه دایر نماید، با رنج فراوان از گوشه و کنار دو سه نفر از اهل فضل پیدا کرده پیش خود خواند. در سن کهولت خواندن و نوشتن را آموخت، و فرزندان و اعضاء خاندان خویش را شخصاً تعلیم کرد، و مدارس چند تأسیس نمود، ولیکن مساعی معارف پروری شارلمانی شارلمانی نتیجهٔ کامل عاجل نبخشید. چه، هنوز اروپا چنانکه باید امن و آرام نشده و طبایع آن مردم برای سیر در عوالم تمدن مستعد نگردیده بود. باری در سراسر مائهٔ نهم میلادی تنها یکنفر در آن ممالک به دانشمندی اشتهار یافته و او «اسکت اریژن»[۱۴] از اهل انگلستان است، که از حکما و متألهین آن زمان بشمار میرود و در مائهٔ دهم نیز از فضلا کسی که قابل ذکر است «ژربر»[۱۵] فرانسوی می‌باشد که در پایان عمر بمقام پاپی رسید، و عنوان سیلوستر دوم[۱۶] اختیار کرد، و او یکی از نخستین کسانی است که از مسلمانان کسب معرفت نموده، یعنی به اسپانیا (اندلس) که آن زمان مملکتی اسلامی بود رفته نزد دانشمندان آن سرزمین بزبان عربی تحصیل علم نمود و در ریاضیات و هیئت و نجوم دارای اسکت اریژن و پاپ سیلوستر دوم مقامی شد، و چون به فرانسه برگشت، به نشر معلوماتی که در اسپانیا فرا گرفته بود همت گماشت و از آن پس دانش طلبان اروپا ممالک اسلامی را منبع علم و حکمت شناختند، به آنجا مسافرت کردند و به تحصیل زبان عرب و معلومات فضلا و حکمای اقطار ما پرداختند، و همچنانکه مسلمانان به ترجمهٔ کتب یونانی کلید خزانهٔ علم را دریافتند، اروپائیان نیز به ترجمهٔ کتب عربی یا معرب مفتاح دانش را به دست آوردند، و در مائهٔ یازدهم و دوازدهم میلادی (پنجم و ششم هجری) همت ارباب کمال بیشتر مصروف ترجمهٔ کتب عربی به زبان لاتین ترجمه بود و چون آنزمان زبانهای اروپائی هنوز برای ادای مطالب علمی و فلسفی پخته و ورزیده نشده بود، ترجمه‌ها را به زبان لاتین می‌کردند و نوشته‌های علمی خود را نیز به آن زبان درمی‌آوردند و از اینرو در آن روزگار اهـل فضل و ادب چاره جز فراگرفتن زبان لاتین نداشتند؛ ولیکن کسانی که می‌خواستند در علم و فلسفه تبحر کامل حاصل نمایند، زبان عرب نیز تحصیل می‌کردند که به سرچشمهٔ معرفت دسترسی داشته باشند.

بسیاری از ترجمه‌های کتبی که در قرون وسطی از عربی به لاتین درآمده اکنون دردست است، از جمله، کتب یونانی که می‌دانیم به وسیلهٔ ترجمهٔ عربی نقل بزبان لاتین شده هندسهٔ «اقلیدس» است و مخروطات «ابولونیوس» و المجسطی «بطلمیوس» و «اکرثاوذیوس»[۱۷] و بعضی از رسائل جالینوس و ارسطو و دیگران و از کتب عربی اصل که در قرون وسطی به لاتین ترجمه شده، در ریاضیات و هیئت و نجوم، کتاب حساب موسی خوارزمی و مساحة الاشکال پسر موسی بن شاکر و رسائل ابومعشر ذکر بعضی از آنها بلخی و محمدبن جابر بتانی و هیئت فرغانی و صور عبدالرحمن صوفی اصفهانی، و مناظر و مرایا و رسالهٔ باد و باران یعقوب کندی و در جغرافیا نزهة المشتاق ادریسی و تقویم‌البلدان ابوالفدا و در طب کامل‌الصناعه و سایر کتب علی بن عباس مجوسی طبیب عضدالدوله دیلمی و ابن بطریق و ابن بیطار و کتاب حاوی و طب منصوری محمدبن زکریای رازی و قانون شیخ‌الرئیس ابوعلی سینا و کتاب جراحی و کتاب التریاق ابوالقاسم زهراوی و همچنین کلیات ابن رشد اندلسی و رسائل فارابی و ابوعلی سینا در فلسفه و مقاصد الفلاسفهٔ غزالی و بسیاری دیگر و بیشتر کتب مزبور پس از آنکه فن چاپ اختراع و شایع شد به چاپ رسیده، و بعضی از آنها مکرر شده، چنان که چاپ ترجمهٔ قانون شیخ‌الرئیس در همان سالها سی‌مرتبه تکرار یافته است. اقدام به ترجمه و چاپ کتابهای عربی تا مائهٔ چهاردهم و پانزدهم نیز جریان داشت، و این غیر از ترجمه‌هائی است که اروپائیان در نهضت علمی اخیر خود از کتب عربی و فارسی و زبانهای دیگر شرقی کرده و می‌کنند، و از این راه استفاده‌هائی غیر از آنچه در قرون وسطی می‌کردند می‌نمایند.

به هر جهت از مائهٔ یازدهم میلادی به بعد، بازار تحقیقات علمی و حکمتی در اروپا نیز رونق گرفت، و قیل و قال مدرسه بلند شد، ولیکن اهل تحقیق همه طلاب علوم دینی بودند و مدارس در دیرها و کلیساها و درس و مباحثه برای نیل به درک و اثبات اصول دین و استحکام ایمان بود، و فنون علوم همه مقدمات محسوب و در دو مرحله طی می‌شد: اول رواج مباحثات علمی مرحلهٔ «ثلاثی»[۱۸] که عبارت بود از قواعد زبان[۱۹] و بلاغت[۲۰] و منطق[۲۱] دوم مرحلهٔ «رباعی»[۲۲] یعنی حساب و هندسه و موسیقی و نجوم، اما در این جمله مدت چندین قرن هرچه می‌گفتند همان تکرار حرفهای پیشینیان بود و تحقیق تازه نمی‌کردند، قرون وسطی برای اروپائیان به راستی دورهٔ ورزش ذهن و فکر بوده است. در آن مدت کسب استعداد نمودند. سپس از قریحهٔ فطری و قوهٔ مکتسب عجائب به ظهور آوردند. اسامی بسیاری از فضلاء و مدرسین و مؤلفین در آن دوره مذکور و مضبوط است، اما نام بردن افراد ایشان در اینجا ضرور نیست هر کدام شناختنی هستند در فصل آینده که برای بیان اجمالی از فلسفهٔ قرون وسطی و چگونگی آن تخصیص داده‌ایم، مذکور خواهیم داشت.


  1. philon
  2. Trinité
  3. Théologie که قدمای مسلمین ائولوجی خوانده‌اند.
  4. Le pére, le Fils et le Saint Esprit
  5. Mystère
  6. Rédemption
  7. Arius
  8. Manichéisme
  9. Hérsies
  10. Les Péres de 1'Eglise
  11. Augustin
  12. Saint
  13. Charlemagne
  14. Scot Erigene
  15. Grbert
  16. Le pape Sylvestre
  17. Théodose
  18. Trivium
  19. Grammaire
  20. Rhetorique
  21. Logique
  22. Quadrivium