سنایی غزنوی (غزلیات)/کار دل باز ای نگارینا ز بازی در گذشت
ظاهر
کار دل باز ای نگارینا ز بازی در گذشت | شد حقیقت عشق و از حد مجازی در گذشت | |||||
گر به بازی بازی از عشقت همی لافی زدم | کار بازی بازی از لاف و بازی در گذشت | |||||
اندک اندک دل به راه عشقت ای بت گرم شد | چون ز من پیشی گرفت از اسب تازی در گذشت | |||||
سودکی دارد کنون گر گوید ای غازی بدار | تیر چون از شست شد از دست غازی در گذشت | |||||
چشم خونخوار تو از قتال سجزی دست برد | زلف دلدوز تو از طرار رازی در گذشت | |||||
گر چه کشمیریست آن سیمین صنم از حسن خویش | از بت چینی و ماچین و طرازی در گذشت | |||||
بینیاز ار داشتی خوشدل سنایی را کنون | این نیاز و خوشدلی و بینیازی در گذشت |