سنایی غزنوی (غزلیات)/کار تو پیوسته آزارست گویی نیست هست
ظاهر
کار تو پیوسته آزارست گویی نیست هست | زین سبب کار دلم زارست گویی نیست هست | |||||
خصم تو بازار من بشکست و با خصم ای صنم | مر ترا پیوسته بازارست گویی نیست هست | |||||
تا به خروارست شکر لعل نوشین ترا | در دلم عشقت به خروارست گویی نیست هست | |||||
طرهی طرار تو دل دزدد از مردم همی | شد یقین کان طره طرارست گویی نیست هست | |||||
ماهرویا تا تو کردی رایت صحبت نگون | رایت صبرم نگونسارست گویی نیست هست | |||||
بوسهای را زان لب چون لعل نوشینت به جان | چاکر مسکین خریدارست گویی نیست هست | |||||
نرگس خونخوار تو پیوسته خون ریزد همی | نرگست بس شوخ و خونخوارست گویی نیست هست |