سنایی غزنوی (غزلیات)/نینی به ازین باید با دوست وفا کردن
ظاهر
نینی به ازین باید با دوست وفا کردن | یا نی کم ازین باید آهنگ جفا کردن | |||||
یا زشت بود گویی در کیش نکورویان | یک عهد به سر بردن یک قول وفا کردن | |||||
هم گفتن و هم کردن از سوختگان آید | باز از چه شما خامان ناگفتن و ناکردن | |||||
باور نکنم قولت زیرا که ترا در دل | یک بادیه ره فرقست از گفتن تاکردن | |||||
حاصل نبود کس را از عشق تو در دنیا | جز نامه سیه کردن جز عمر هبا کردن | |||||
خود یاد ندارد کس از زلف تو و چشمت | یک تار عطا دادن یک تیر خطا کردن | |||||
از بلطمعی تا کی بوسی به رهی دادن | وز بلعجبی تا کی گوشی به ریا کردن | |||||
تا چند به طراری ما را به زبان و دل | یک باره بلی گفتن صد باره بلا کردن | |||||
تا چند به چالاکی ما را به قبول و رد | یک ماه رهی خواندن یکسال رها کردن | |||||
گر فوت شود روزی بد عهدی یک روزه | واجب شمری او را چون فرض قضا کردن | |||||
گر بوسهای اندیشم بر خاک سر کویت | صد شهر طمع داری در وقت بها کردن | |||||
در مجمع بت رویان تو بوسه دریغی خود | یا رسم بتان نبود از بوسه سخا کردن | |||||
یا خوب نباید شد تا هم تو رهی هم ما | ورنه چو شدی باری خوبی به سزا کردن | |||||
یا فتنه نباید شد تا کس نشود فتنه | ورنه چو شدی جانا این قاعده نا کردن | |||||
هر لحظه یکی دون را صد «طال بقا» گویی | زیشان چه به کف داری زین «طال بقا» کردن | |||||
چون هست سنایی را اقبال و سنا از تو | واجب نبود او را مهجور سنا کردن | |||||
با این ادب و حرمت حقا که روا نبود | سودای شما پختن صفرای شما کردن |