سنایی غزنوی (غزلیات)/مکن آن زلف را چو دال مکن
ظاهر
مکن آن زلف را چو دال مکن | با دل غمگنان جدال مکن | |||||
پردهی راز عاشقان بمدر | کار بر کام بدسگال مکن | |||||
خون حرامست خیره خیره مریز | می نبیلست در سفال مکن | |||||
حال خود عالمی کند حالی | فتنهی نو میار و حال مکن | |||||
این چه چیزست و آن همیشه که تو | با خجسته همیشه فال مکن | |||||
با سنایی همه عتاب میار | با خراباتیان نکال مکن |