سنایی غزنوی (غزلیات)/ما قد ترا بندهتر از سرو روانیم
ظاهر
ما قد ترا بندهتر از سرو روانیم | ما خد ترا سغبهتر از عقل و روانیم | |||||
بی روی تو لب خشکتر از پیکر تیریم | با موی تو دل تیرهتر از نقش کمانیم | |||||
بیرون ز رخ و زلف تو ما قبله نداریم | بیش از لقب و نام تو توحید نخوانیم | |||||
در ره روش عقل تو ما کهتر عقلیم | وز پرورش لفظ تو ما مهتر جانیم | |||||
از تقویت جزع تو خردیم و بزرگیم | وز تربیت عقل تو پیریم و جوانیم | |||||
در کوی امید تو و اندر ره ایمان | از نیستی و هستی بر بسته میانیم | |||||
یک بار برانداز نقاب از رخ رنگین | تا دل به تو بخشیم و خرد بر تو فشانیم | |||||
وز نیز درین پرده جمال تو ببینیم | شاید که بر امید تو این مایه توانیم | |||||
گر ز آتش عشق تو چو شمع از ره تحقیق | سوزیم همی خوش خوش تا هیچ نمانیم | |||||
تا از رخ چون روز تو بی واسطهی کسب | چون ماه ز خورشید فلک مایه ستانیم | |||||
ما را غرض از خدمت تو جز لب تو نیست | نه در پی جانیم نه در بند جهانیم | |||||
شاید که شب و روز همه مدح تو گوییم | در نامهی اقبال همه نام تو خوانیم | |||||
زان باده که خواجه از کف اقبال تو خوردست | درده تو سنایی را چون کشتهی آنیم | |||||
فرخنده حکیمی که در اقلیم سنایی | بگذشت ز اندازهی خوبی و ندانیم |