سنایی غزنوی (غزلیات)/لشکر شب رفت و صبح اندر رسید
ظاهر
لشکر شب رفت و صبح اندر رسید | خیز و مهرویا فراز آور نبید | |||||
چشم مست پر خمارت باز کن | کز نشاطت صبرم از دل بر پرید | |||||
مطرب سرمست را آواز ده | چون ز میخانه عصیر اندر رسید | |||||
پر مکن جام ای صنم امشب چو دوش | کت همه جامه چکانه بر چکید | |||||
نیست گویی آن حکایت راستی | خون دل بر گرد چشم ما دوید | |||||
کیست کز عشقت نه بر خاک اوفتاد | کیست کز هجرت نه جامه بر درید | |||||
چون خطت طغرای شاهنشاه یافت | از فنا خط گردد عالم بر کشید | |||||
از سنایی زارتر در عشق کیست | یا چو تو دلبر به زیبایی که دید |