سنایی غزنوی (غزلیات)/غریبیم چون حسنت ای خوش پسر
ظاهر
غریبیم چون حسنت ای خوش پسر | یکی از سر لطف بر ما نگر | |||||
سفر داد ما را چو تو تحفهای | زهی ما بر تو غلام سفر | |||||
نظرمان مباد از خدای ار به تو | جز از روی پاکیست ما را نظر | |||||
دل تنگ ما معدن عشق تست | که هم خردی و هم عزیزی چو زر | |||||
هنوز از نهالت نرستهست گل | هنوز از درختت نپختست بر | |||||
ببندد به عشق تو حورا میان | گشاید ز رشگ تو جوزا کمر | |||||
نباشد کم از ناف آهو به بوی | کرا عشق زلف تو سوزد جگر | |||||
نگارا ز دشنام چون شکرت | که دارد ز گلبرگ سوری گذر | |||||
عجب نیست گر ما قوی دل شدیم | که این خاصیت هست در نیشکر | |||||
بینداز چندان که خواهی تو تیر | که ما ساختیم از دل و جان سپر | |||||
تو بر ما به نادانی و کودکی | چو متواریان کردهای رهگذر | |||||
بدین اتفاقی که ما را فتاد | مکن راز ما پیش یاران سمر | |||||
مدر پردهی ما که در عشق تو | شدست این سنایی ز پرده به در | |||||
که از روی نسبت نیاید نکو | پدر پردهدار و پسر پردهدر | |||||
دل و جان و عقل سناییت را | ربودی بدان غمزهی دل شکر |