سنایی غزنوی (غزلیات)/عشق رخ تو بابت هر مختصری نیست
ظاهر
عشق رخ تو بابت هر مختصری نیست | وصل لب تو در خور هر بی خبری نیست | |||||
هر چند نگه میکنم از روی حقیقت | یک لحظه ترا سوی دل ما نظری نیست | |||||
تا پای تو از دایرهی عهد برون شد | در هستی خویشم به سر تو که سری نیست | |||||
بر تو بدلی نارم و دیگر نکنم یاد | هر چند که آرام تو جز باد گری نیست | |||||
در بند خسی وین عجبی نیست که امروز | اسبی که به کار آید بی داغ خری نیست | |||||
خصم به بدی گفتن من لب چه گشاید | من بنده مقرم که خود از من بتری نیست | |||||
بسیار جفا هات رسیدست برویم | المنة الله که ترا دردسری نیست | |||||
بسیار سمرهاست در آفاق ولیکن | دلسوزتر از عشق من و تو سمری نیست | |||||
بسیار گذر کرد در آفاق سنایی | افتاد به دام تو و از تو گذری نیست |