سنایی غزنوی (غزلیات)/ساقیا می ده که جز می عشق را پدرام نیست
ظاهر
ساقیا می ده که جز می عشق را پدرام نیست | وین دلم را طاقت اندیشهی ایام نیست | |||||
پختهی عشقم شراب خام خواهی زان کجا | سازگار پخته جانا جز شراب خام نیست | |||||
با فلک آسایش و آرام چون باشد ترا | چون فلک را در نهاد آسایش و آرام نیست | |||||
عشق در ظاهر حرامست از پی نامحرمان | زان که هر بیگانهای شایستهی این نام نیست | |||||
خوردن می نهی شد زان نیز در ایام ما | کاندرین ایام هر دستی سزای جام نیست | |||||
تا نیفتد بر امید عشق در دام هوا | کاین ره خاصست اندر وی مجال عام نیست | |||||
هست خاص و عام نی نزدیک هر فرزانهای | دانهی دام هوا جز جام جان انجام نیست | |||||
جاهلان را در چراگه دام هست و دانه نی | عاشقان را باز در ره دانه هست و دام نیست |