سنایی غزنوی (غزلیات)/زینهاد این یادگار از دست رفت
ظاهر
زینهاد این یادگار از دست رفت | در غم تو روزگار از دست رفت | |||||
چون مرا دل بود با او برقرار | دل شد و با دل قرار از دست رفت | |||||
سیم و زر بودی مرا و صبر و هوش | در غم تو هر چهار از دست رفت | |||||
پای من در دام تو بس سخت ماند | گر نگیری دست کار از دست رفت | |||||
یار بودی مر مرا از روی مهر | یاری اکنون کن که یار از دست رفت | |||||
اینهمه خوارست کاندر عاشقی | چون سنایی صد هزار از دست رفت |