سنایی غزنوی (غزلیات)/زلف چون زنجیر و چون قیر ای پسر

از ویکی‌نبشته
سنایی غزنوی (غزلیات) از سنایی غزنوی
(زلف چون زنجیر و چون قیر ای پسر)
  زلف چون زنجیر و چون قیر ای پسر یک زمان از دوش برگیر ای پسر  
  زان که تا در بند و زنجیر توایم از در بندیم و زنجیر ای پسر  
  عرصه تا کی کرد خواهی عارضین چون گل بی خار بر خیز ای پسر  
  هر زمان آیی به تیر انداختن هم کمان در دست و هم تیر ای پسر  
  زان که چشم بد بدان عارض رسد زود در ده بانگ تکبیر ای پسر  
  آن لب و دندان و آن شیرین زبان انگبین‌ست و می و شیر ای پسر  
  جست نتواند دل از عشق تو هیچ جست که تواند ز تقدیر ای پسر  
  پای بفشارد سنایی در غمت تا به دست آیی به تدبیر ای پسر