سنایی غزنوی (غزلیات)/رازی ز ازل در دل عشاق نهانست
ظاهر
رازی ز ازل در دل عشاق نهانست | زان راز خبر یافت کسی را که عیانست | |||||
او را ز پس پردهی اغیار دوم نیست | زان مثل ندارد که شهنشاه جهانست | |||||
گویند ازین میدان آن را که درآمد | کی خواجه دل و روح و روانت ز روانست | |||||
گر ماه هلال آید در نعت کسوفست | ور تیر وصال آید بر بسته کمانست | |||||
کاین کوی دو صد بار هزار از سر معنی | گشتست کز ایشان تف انگشت نشانست | |||||
آنکس که ردایی ز ریا بر کتف افگند | آن نیست ردا آن به صف دان طلسانست | |||||
گر چند نگونست درین پرده دل ما | میدان به حقیقت که ز اقبال ستانست | |||||
قاف از خبر هیبت این خوف به تحقیق | چون سین سلامت ز پی خواجه روانست | |||||
گویی که مگر سینهی پر آتش دارد | یا دیدهی او بر صفت بحر عمانست | |||||
این چیست چنین باید اندر ره معنی | آن کس که چنین نیست یقین دان که چنانست | |||||
نظم گهر معنی در دیدهی دعوی | چون مردمک دیده درین مقله نهانست | |||||
در راه فنا باید جانهای عزیزان | کاین شعر سنایی سبب قوت جان است |