سنایی غزنوی (غزلیات)/خوبت آراست ای غلام ایزد
ظاهر
خوبت آراست ای غلام ایزد | چشم بد دورخه به نام ایزد | |||||
نافرید و نیاورید به حسن | هیچ صورت چو تو تمام ایزد | |||||
در جهان جمالت از رخ و زلف | بهم آورد صبح و شام ایزد | |||||
سبب آبروی جانها کرد | خاک کوی تو گام گام ایزد | |||||
از پی عزت جمال تو داد | صورت لطف را قوام ایزد | |||||
از پی منت وجود تو کرد | گردنانرا به زیر وام ایزد | |||||
از پی خدمت رکاب تو داد | آدمی را دم دوام ایزد | |||||
کرد گرد سم ستور رهت | سرمهی چشم خاص و عام ایزد | |||||
برهمن را چو پرسی ایزد کیست | گوید آن رخ نگر کدام ایزد | |||||
ای به هر دم شراب آدم خوار | زده بر جام جانت جام ایزد | |||||
سر دام خودی نداری هیچ | زان مدامت دهد مدام ایزد | |||||
وز برای شکار دلها ساخت | خال تو دانه زلف دام ایزد | |||||
آنچنان کعبهای که هست ترا | در و دیوار و صحن و بام ایزد | |||||
بده انصاف هیچ وا نگرفت | از تو از نیکویی و کام ایزد | |||||
خوبت آراستهست طرفه تر آنک | خود همی گویدت به نام ایزد | |||||
تو مقیمی از آن سنایی را | داد بر درگهت مقام ایزد |