سنایی غزنوی (غزلیات)/جاودان خدمت کنند آن چشم سحر آمیز را
ظاهر
جاودان خدمت کنند آن چشم سحر آمیز را | زنگیان سجده برند آن زلف جان آویز را | |||||
توبه و پرهیز کردم ننگرم زین بیش من | زلف جان آویز را یا چشم رنگ آمیز را | |||||
گر لب شیرین آن بت بر لب شیرین بدی | جان مانی سجده کردی صورت پرویز را | |||||
با چنان زلف و چنان چشم دلاویز ای عجب | جای کی ماند درین دل توبه و پرهیز را | |||||
جان ما می را و قالب خاک را و دل ترا | وین سر طناز پر وسواس تیغ تیز را | |||||
شربت وصل تو ماند نوبهار تازه را | ضربت هجر تو ماند ذوالفقار تیز را | |||||
گر شب وصلت نماید مر شب معراج را | نیک ماند روز هجرت روز رستاخیز را | |||||
اهل دعوی را مسلم باد جنات النعیم | رطل میباید دمادم مست بیگه خیز را | |||||
آتش عشق سنایی تیز کن ای ساقیا | در دهیدش آب انگور نشاطانگیز را |