سنایی غزنوی (غزلیات)/تا نگار من ز محفل پای در محمل نهاد
ظاهر
تا نگار من ز محفل پای در محمل نهاد | داغ حسرت عاشقان را سر به سر بر دل نهاد | |||||
دلبران بی دل شدند زانگه که او بربست بار | عاشقان دادند جان چون پای در محمل نهاد | |||||
روز من چون تیره زلفش گشت از هجران او | چون بدیدم کان غلامش رخت بر بازل نهاد | |||||
زان جمال همچو ماهش هر چه بود از تیره شب | شد هزیمت چون نگارم رخ سوی منزل نهاد | |||||
زاب چشم عاشقان آن راه شد پر آب و گل | تا به منزل نارمید او گام خود در گل نهاد | |||||
راه او پر گل همی شد کز فراق خود همی | در دو دیدهی عالمی از عشق خود پلپل نهاد | |||||
چاکر از غم دل ز مهرت برگرفت از بهر آنک | با اصیل الملک خواجه اسعد مقبل نهاد |