سنایی غزنوی (غزلیات)/تا نقش خیال دوست با ماست
ظاهر
تا نقش خیال دوست با ماست | ما را همه عمر خود تماشاست | |||||
آنجا که جمال دلبر آمد | والله که میان خانه صحراست | |||||
وانجا که مراد دل برآمد | یک خار به از هزار خرماست | |||||
گر چه نفس هوا ز مشکست | ورچه سلب زمین ز دیباست | |||||
هر چند شکوفه بر درختان | چون دو لب دوست پر ثریاست | |||||
هر چند میان کوه لاله | چون دیده میان روی حوراست | |||||
چون دولت عاشقی در آمد | اینها همه از میانه برخاست | |||||
هرگز نشود به وصل مغرور | هر دیده که در فراق بیناست | |||||
اکنون که ز باغ زاغ کم شد | بلبل ز گل آشیانه آراست | |||||
بر هر سر شاخ عندلیبیست | زین شکر که زاغ کم شد و کاست | |||||
فریاد همی کند که باری | امروز زمانه نوبت ماست |