سنایی غزنوی (غزلیات)/تا سوی خرابات شد آن شاه خرابات
ظاهر
تا سوی خرابات شد آن شاه خرابات | همواره منم معتکف راه خرابات | |||||
کردند همه خلق همی خطبهی شاهی | چون خیل خرابات بر آن شاه خرابات | |||||
من خود چه خطر دارم تا بنده نباشم | چون شاه خرابات بود ماه خرابات | |||||
گر صومعهی شیخ خبر یابد ازین حرف | حقا که شود بندهی خرگاه خرابات | |||||
بشنو که سنایی سخن صدق به تحقیق | آن کس که چنو نیست هواخواه خرابات | |||||
او نیست بجز صورت بی هیت بی روح | افگنده به میدان شهنشاه خرابات | |||||
آن روز مبادم من و آن روز مبادا | بینند ز من خالی درگاه خرابات | |||||
شیر نر اگر سوی خرابات خرامد | روباه کند او را روباه خرابات | |||||
آنکو «لمن الملک» زند هم حسد آید | او را ز خرابات و علیالاه خرابات |