سنایی غزنوی (غزلیات)/بردیم باز از مسلمانی زهی کافر بچه
ظاهر
بردیم باز از مسلمانی زهی کافر بچه | کردیم بندی و زندانی زهی کافر بچه | |||||
در میان کم زنان اندر صف ارباب عشق | هر زمان باز بنشانی زهی کافر بچه | |||||
کشتن و خون ریختن در کافری | نیست هرگز بی پشیمانی زهی کافر بچه | |||||
نیست بر درگاه سلطان هیچکس را دین درست | تا تو بر درگاه سلطانی زهی کافر بچه | |||||
یوسف مصری تویی کز عشق تو گرد جهان | هست صد یعقوب کنعانی زهی کافر بچه | |||||
در مسلمانی مگر از کافری باز آمدی | تا براندازی مسلمانی زهی کافر بچه | |||||
با رخ چون چشمهی خورشید و زلف چون صلیب | تازه کردی کیش نصرانی زهی کافر بچه | |||||
هر زمانی با سنایی در خرابات ای پسر | صد لباسات عجب دانی زهی کافر بچه |