سنایی غزنوی (غزلیات)/برخیز و برو باده بیار ای پسر خوش

از ویکی‌نبشته
سنایی غزنوی (غزلیات) از سنایی غزنوی
(برخیز و برو باده بیار ای پسر خوش)
  برخیز و برو باده بیار ای پسر خوش وین گفت مرا خوار مدار ای پسر خوش  
  باده خور و مستی کن و دلداری و عشرت و اندوه جهان باد شمار ای پسر خوش  
  رنج و غم بیهوده منه بر دل و بر جان و آن چت بنخارد بمخار ای پسر خوش  
  خواهی که بود خاک درت افسر عشاق در باده فزون کن تو خمار ای پسر خوش  
  ناموس خرد بشکن و سالوس طریقت وز هر دو برآور تو دمار ای پسر خوش  
  زهد و گنه و کفر و هدی را همه در هم در باز به یک داو قمار ای پسر خوش  
  تا زنده شود مجلس ما از رخ و زلفت در مجلس ما مشک و گل آر ای پسر خوش  
  از جان و جوانی نبود شاد سنایی تا دل نکند بر تو نثار ای پسر خوش  
  صد سجده‌ی شکر از دل و از جان به تو آرد او را ز چه داری تو فگار ای پسر خوش