سنایی غزنوی (غزلیات)/باز تابی در ده آن زلفین عالم سوز را
ظاهر
باز تابی در ده آن زلفین عالم سوز را | باز آبی بر زن آن روی جهان افروز را | |||||
باز بر عشاق صوفی طبع صافی جان گمار | آن دو صف جادوی شوخ دلبر جان دوز را | |||||
باز بیرون تاز در میدان عقل و عافیت | آن سیه پوشان کفر انگیز ایمانسوز را | |||||
سر برآوردند مشتی گوشه گشته چون کمان | باز در کار آر نوک ناوک کین توز را | |||||
روزها چون عمر بد خواه تو کوتاهی گرفت | پارهای از زلف کم کن مایهای ده روز را | |||||
آینه بر گیر و بنگر گر تماشا بایدت | در میان روی نرگس بوستان افروز را | |||||
لب ز هم بردار یک دم تا هم اندر تیر ماه | آسمان در پیشت اندر جل کشد نوروز را | |||||
نوگرفتان را ببوسی بسته گردان بهر آنک | دانه دادن شرط باشد مرغ نو آموز را | |||||
بر شکن دام سنایی ز آن دو تا بادام از آنک | دام را بادام تو چون سنگ باشد گوز را |