سنایی غزنوی (غزلیات)/باز بر عاشق فروش آن سوسن آزاد را
ظاهر
باز بر عاشق فروش آن سوسن آزاد را | باز بر خورشید پوش آن جوشن شمشاد را | |||||
باز چون شاگرد مومن در پس تخته نشان | آن نکو دیدار شوخ کافر استاد را | |||||
ناز چون یاقوت گردان خاصگان عشق را | در میان بحر حیرت لولو فریاد را | |||||
خویشتن بینان ز حسنت لافگاهی ساختند | هین ببند از غمزه درها کوی عشق آباد را | |||||
هر چه بیدادست بر ما ریز کاندر کوی داد | ما به جان پذرفتهایم از زلف تو بیداد را | |||||
گیرم از راه وفا و بندگی یک سو شویم | چون کنیم ای جان بگو این عشق مادرزاد را | |||||
زین توانگر پیشگان چیزی نیفزاید ترا | کز هوس بردند بر سقف فلک بنیاد را | |||||
قدر تو درویش داند ز آنکه او بیند مقیم | همچو کرکس در هوا هفتاد در هفتاد را | |||||
خوش کن از یک بوسهی شیرینتر از آب حیات | چو دل و جان سنایی طبع فرخزاد را |