سنایی غزنوی (غزلیات)/باز این چه عیاری را شب پوش نهادستی
ظاهر
باز این چه عیاری را شب پوش نهادستی | آشوب دل ما را بر جوش نهادستی | |||||
باز آن چه شگرفی را بر شعلهی کافوری | صد کژدم مشکین را بر جوش نهادستی | |||||
در حجرهی مهجوران چون کلبهی زنبوران | هم نیش کشیدستی هم نوش نهادستی | |||||
در غارت بی باران چون عادت عیاران | هم چشم گشادستی هم گوش نهادستی | |||||
ای روز دو عالم را پوشیده کلاه تو | نامش به چه معنی را شبپوش نهادستی | |||||
از جزع تو اقلیمی در شور و تو از شوخی | لعل شکرافشان را خاموش نهادستی | |||||
از کشی و چالاکی پیران طریقت را | صد غاشیه از عشقت بر دوش نهادستی | |||||
سحرا گه تو کردستی تا نام سنایی را | با آنهمه هوشیاری بی هوش نهادستی |