سنایی غزنوی (غزلیات)/ای هوایی یار یک ره تو هوای یار زن
ظاهر
ای هوایی یار یک ره تو هوای یار زن | آتشی بفروز و اندر خرمن اغیار زن | |||||
طبل از هستی خویش اندر جهان تاکی زنی | بر در هستی یکی از نیستی مسمار زن | |||||
با می تلخ مغانه دامن افلاس گیر | آز را بر روی آن قرای دعویدار زن | |||||
زاهدان ار تکیه بر زهد و صیام خود کنند | تو چو مردان تکیه بر خمر و در خمار زن | |||||
دور شو از صحبت خود بر در صورت پرست | بوسه بر خاک کف پای ز خود بیزار زن | |||||
چون خوری می با حریف محرم پر درد خور | چون زنی کم با ندیم زیرک هشیار زن | |||||
گر برون هفت چرخ و چار طبعست این سخن | بارگاهش هم برون از هفت و هشت و چار زن | |||||
تا تو اندر بند طبع و دهر و چرخ و کوکبی | کی بود جایز که گویی دم قلندوار زن | |||||
قیل و قال و دانش و تیمار پندار رهند | خاک بر چشم همه تیمارهی پندار زن |