سنایی غزنوی (غزلیات)/ای من غلام روی تو تا در تنم باشد نفس
ظاهر
ای من غلام روی تو تا در تنم باشد نفس | درمان من در دست تست آخر مرا فریاد رس | |||||
در داستان عشق تو پیدا نشان عشق تو | در کاروان عشق تو عالم پر از بانگ جرس | |||||
نیکو بشناسم ز زشت در عشقت ای حورا سرشت | ار بی تو باشم در بهشت آید به چشمم چون قفس | |||||
از نزدت ار فرمان بود جان دادنم آسان بود | دارم ز تو تا جان بود در دل هوا در جان هوس | |||||
چشم بسان لالهها اشکم بسان ژالهها | هر ساعت از بس نالهها بر من فرو بندد نفس | |||||
ای بت شمن پیشت منم جانم تویی و تن منم | گر کافرم گر مومنم محراب من روی تو بس | |||||
هر چند بی گاه و به گه کمتر کنی بر من نگه | زین کرده باشم سال و مه میدان عشقت را فرس | |||||
گر حور جنت فیالمثل آید بر من با حلل | من بر تو نگزینم بدل جز تو نخواهم هیچکس | |||||
پرهیزم از بدگوی تو زان کمتر آیم سوی تو | پس چون کنم کان کوی تو یک دم نباشد بی عسس |