سنایی غزنوی (غزلیات)/ای مسلمانان ندانم چارهی دل چون کنم
ظاهر
ای مسلمانان ندانم چارهی دل چون کنم | یا مگر سودای عشق او ز سر بیرون کنم | |||||
عاشقی را دوست دارم عاشقان را دوستر | صدهزاران دل برای عاشقی پر خون کنم | |||||
سوختم در عاشقی تا ساختم با عاشقان | عاجزم در کار خود یارب ندانم چون کنم | |||||
آتشی دارم درین دل گر شراری بر زنم | آب دریاها بسوزم عالمی هامون کنم | |||||
آب دریاها بسوزد کوهها هامون شود | من ز دیده چون ببارم آبها افزون کنم | |||||
مسکن من در بیابان مونس من آهوان | هر کجا من نی زنم از خون دل جیحون کنم | |||||
گر شبی خود طوق گردد دست من در گردنش | طوق فرمان را چو مه در گردن گردون کنم |