سنایی غزنوی (غزلیات)/ای لعبت صافی صفات ای خوشتر از آب حیات
ظاهر
ای لعبت صافی صفات ای خوشتر از آب حیات | هستی درین آخر زمان این منکران را معجزات | |||||
هم دیده داری هم قدم هم نور داری هم ظلم | در هزل وجد ای محتشم هم کعبه گردی هم منات | |||||
حسن ترا بینم فزون خلق ترا بینم زبون | چون آمد از جنت برون چون تو نگاری بی برات | |||||
در نارم از گلزار تو بیزارم از آزار تو | یک دیدن از دیدار تو خوشتر ز کل کاینات | |||||
هر گه که بگشایی دهن گردد جهان پر نسترن | بر تو ثنا گوید چو من ریگ و مطر سنگ و نبات | |||||
عالی چو کعبه کوی تو نه خاکپای روی تو | بر دو لب خوشبوی تو جان را به دل دارد حیات | |||||
برهان آن نوشین لبت چون روز گرداند شبت | وان خالها بر غبغبت تابان چو از گردون بنات | |||||
بر ما لبت دعوت کنی بر ما سخن حجت کنی | وقتی که جان غارت کنی چون صوفیان در ده صلات | |||||
باز ار بکشتی عاجزی بنمای از لب معجزی | چون از عزی نبود عزی لا را بزن بر روی لات | |||||
غمهات بر ما جمله شد بغداد همچون حله شد | یک دیده اینجا دجله شد یک دیده آنجا شد فرات | |||||
جان سنایی مر ترا از وی حذر کردن چرا | از تو گذر نبود ورا هم در حیات و هم ممات | |||||
ای چون ملک گه سامری وی چون فلک گه ساحری | تا بر تو خوانم یک سری «الباقیات الصالحات» |