سنایی غزنوی (غزلیات)/ای سنایی خواجگی در عشق جانان شرط نیست
ظاهر
ای سنایی خواجگی در عشق جانان شرط نیست | جان اسیر عشق گشته دل به کیوان شرط نیست | |||||
«رب ارنی» بر زبان راندن چو موسی روز شوق | پس به دل گفتن «انا الا علی» چو هامان شرط نیست | |||||
از پی عشق بتان مردانگی باید نمود | گر چو زن بی همتی پس لاف مردان شرط نیست | |||||
چون اناالله در بیابان هدی بشنیدهای | پس هراسیدن ز چوبی همچو ثعبان شرط نیست | |||||
از پی مردان اگر خواهی که در میدان شوی | صف کشیدن گرداوبی گوی و چوگان شرط نیست | |||||
ور همی دعوی کنی گویی که «لی صبر جمیل» | پس فغان و زاری اندر بیت احزان شرط نیست | |||||
چون جمال یوسفی غایب شدست از پیش تو | پس نشستن ایمن اندر شهر کنعان شرط نیست | |||||
ور همی دانی که منزلگاه حق جز عرش نیست | پس مهار اشتر کشیدن در بیابان شرط نیست |