سنایی غزنوی (غزلیات)/ای رخ تو بهار و گلشن من
ظاهر
ای رخ تو بهار و گلشن من | همچو جانست عشق در تن من | |||||
راست چون زلف تو بود تاریک | بی رخ تو جهان روشن من | |||||
همچو خورشید و ماه در تابد | عشق تو هر شبی ز روزن من | |||||
دست تو طوق گردن دگری | عشق تو طوق گردن من | |||||
ماه را راه گم شود بر چرخ | هر شبی از خروش و شیون من | |||||
گر تو یک ره جمال بنمایی | برزند بابهشت برزن من | |||||
خاک پایت برم چو سرمه به کار | گر چه دادی به باد خرمن من | |||||
رنجه کن پای خویش و کوته کن | دست جور و بلا ز دامن من | |||||
رادمری کنی به در نبری | بنهی بار خلق بر تن من | |||||
چون درآیی ز در توام به زمان | بردمد لالهزار و سوسن من | |||||
تا سنایی ترا همی گوید | ای رخ تو بهار و گلشن من |