سنایی غزنوی (غزلیات)/الا ای ساقی دلبر مدار از می تهی دستم
ظاهر
الا ای ساقی دلبر مدار از می تهی دستم | که من دل را دگرباره به دام عشق بربستم | |||||
مرا فصل بهار نو به روی آورد کار نو | دلم بربود یار نو بشد کار من از دستم | |||||
اگر چه دل به نادانی به او دادم به آسانی | ندارم ز آن پشیمانی که با او مهر پیوستم | |||||
چو روی خوب او دیدم ز خوبان مهر ببریدم | ز جورش پرده بدریدم ز عشقش توبه بشکستم | |||||
چو باری زین هوس دوری چو من دانم نه رنجوری | به من ده بادهی سوری مگر یک ره کنی مستم | |||||
کنون از باده پیمودن نخواهم یک دم آسودن | که نتوان جز چنین بودن درین سودا که من هستم |