سنایی غزنوی (غزلیات)/از حل و از حرام گذشتست کام عشق
ظاهر
از حل و از حرام گذشتست کام عشق | هستی و نیستی ست حلال و حرام عشق | |||||
تسبیح و دین و صومعه آمد نظام زهد | زنار و کفر و میکده آمد نظام عشق | |||||
خالیست راه عشق ز هستی بر آن صفت | کز روی حرف پردهی عشقست نام عشق | |||||
بر نظم عشق مهره فرو باز بهر آنک | از عین و شین و قاف تبه شد قوام عشق | |||||
چندین هزار جان مقیمان سفر گزید | جانی هنوز تکیه نزد در مقام عشق | |||||
این طرفهتر که هر دو جهان پاک شد ز دست | با این هنوز گردن ما زیر وام عشق | |||||
برخاست اختیار و تصرف ز فعل ما | چون کم زدیم خویشتن از بهر کام عشق | |||||
اندر کنشت و صومعه بیبیم و بیامید | درباختیم صد الف از بهر لام عشق | |||||
برداشت پردههای تشابه ز بهر ما | تا روی داد سوی دل ما پیام عشق | |||||
مستی همی کنم ز شراب بلا ولیک | هر روز برترست چنین ازدحام عشق | |||||
آزاده ماندهایم ز کام و هوای خویش | تا گشتهایم از سر معنی غلام عشق | |||||
دامست راه عشق و نهاده به شاهراه | بادام و بند خلق سنایی به دام عشق | |||||
زان دولتی که بیخبران را نصیبهایست | کم باد نام عاشق و گم باد نام عشق | |||||
چون یوسف سعید بفرمودم این غزل | بادا دوام دولت او چون دوام عشق |