سنایی غزنوی (غزلیات)/آنکس که ز عاشقی خبر دارد
ظاهر
آنکس که ز عاشقی خبر دارد | دایم سر نیش بر جگر دارد | |||||
جان را به قضای عشق بسپارد | تن پیش بلا و غم سپر دارد | |||||
گه دست بلا فراز دل گیرد | گه سنگ تعب به زیر سر دارد | |||||
پیوسته چو من فگنده تن گردد | دل را ز هوای نفس بر دارد | |||||
بگسسته شود ز شهر و ز مسکن | هر دم زدنی رهی دگر دارد | |||||
هر چند که زهر عشق می نوشد | آن زهر به گونهی شکر دارد | |||||
وان دیده به دست غیر بردوزد | کو جز به جمال حق نظر دارد | |||||
ای یار مقامر خراباتی | طبع تو طریق مختصر دارد | |||||
بنمای به من کسی که او چون من | در کوی مقامری مقر دارد | |||||
یا از ره کم زنان نشان جوید | یا از دل بی دلان خبر دارد |