سنایی غزنوی (غزلیات)/آمد بر من جهان و جانم
ظاهر
آمد بر من جهان و جانم | انس دل و راحت روانم | |||||
بر خاستمش به بر گرفتم | بفزود هزار جان به جانم | |||||
از قد بلند و زلف پشتش | گفتم که مگر به آسمانم | |||||
چون سر بنهاد در کنارم | رفت از بر من جهان و جانم | |||||
فریاد مرا ز بانگ موذن | من بندهی بانگ پاسبانم |