زینت‌المجالس/جزء نه: فصل هفت

از ویکی‌نبشته

فصل هفتم از جزو نهم در غرایب طیور و خواص بعضی مرغان

سیمرغ

سیمرغ را در عربی عنقا خوانند و گویند وجه تسمیه آنکه کردن بغایت طویل داشته از آن مرغ بجز نامی در جهان باقی نمانده و نیست و معدومات بآن مثل زنند چنانچه عبد الواسع جبلی گوید:

منسوخ شد مروّت و معدم شد وفا و ز هر دو نام ماند چو سیمرغ و کیمیا عنقای مغربست در این دور خرّمی خاص از برای محنت و درد است آدمی کلینی در تفسیر خویش آورده که حنظلة الصادق بر اصحاب الرس مبعوث بود و در زمان او مرغی عظیم‌جثه غریب‌صورت درازگردن که بر یال و پر او الوان مختلف افتاده بود هر چند گاهی بنواحی اصحاب الرس می‌آمد و بر سر کوهی نشسته هر حیوانی که می‌یافت غذای خود از او مهیا می‌ساخت و اگر طیور و وحوش بر پنجهٔ قهر او نمی‌افتاد از آن کوه فرود آمده بمعموری می‌شتافت و اطفال گرفته می‌خورد روزی عروسی را با حلل و زیور درربوده بآشیان خود برد و چون ضرر او متواتر شد قوم بخدمت حنظله آمده صورت حال معروض داشتند و التماس دفع او می‌کردند حنظله دعا فرمود تا آتشی آمده پروبال آن مرغ را بسوخت جار اللّه علامه زمخشری در ربیع الابرار آورده که حق جل ذکره در زمان موسی مرغی آفرید نام او عنقا رویش مانند روی آدمی و چهار پای داشت و از الوان مختلف هر رنگی که بدیدن آنها انسی حاصل شود و همیشه بر حوالی بیت المقدس طیران کنند و غذاشان از وحوش دشتی مقرر شده بود و بعد از انتقال کلیم بجوار رحمت حلیم آن مرغان پرواز کرده بدیار حجاز افتادند و پیوسته کودکان را می‌ربودند و بهم می‌شکستند و چون خالد بن سنان بعد از حضرت عیسی علیه السّلام قبل از حضرت رسالت پناه در زمان سلطنت نوشیروان بمرتبهٔ بلند نبوت اختصاص یافت اعراب نزد او رفته از آن مرغان شکایت کردند خالد دعا کرد تا نسل آن جانور کثیر الضرر منقطع گشت و از او جز نام نماند

نعامه

شترمرغ جانوریست غریب خلقت عجیب هیأت صورتش بیشتر بشتر ماند بیضهٔ او از غایت بزرگی به بیضهٔ هیچ مرغی مشابهت ندارد و بعضی چنان بزرک می‌شود که دو رطل آب می‌گیرد و بعضی از مفالیک اعراب آن بیضه را خالی کرده پرآب می‌سازند و در زیر ریک پنهان ساخته آن موضع را نشان می‌کنند هرگاه که در اثنای راه تشنه می‌گردند آن را از ریک بیرون می‌آورند و دفع عطش می‌نمایند و از غرایب طبیعت او آنست که سنک و آهن می‌خورد و در معدهٔ او می‌گدازد و آب می‌گردد همچنین پاره‌های آهن تفته که مانند اخگر شده باشد فرومیبرد و آتش می‌خورد و صاحب جامع الحکایات گوید که در نیشابور بمدرسهٔ ضیاء الدین صاعد که از اعیان دولت خوارزمشاه بود شترمرغی را دیدم که وکیل خوارزمشاه آهنگری را طلبیده بود و او آهنها را در کوره می‌تافت و پیش آن مرغ می‌انداخت و وی بشهوت تمام می‌خورد و بعد از لحظهٔ از طرف دیگر مانند آب بیرون می‌انداخت و از خواص شترمرغ یکی آنست که هر جواهر و لآلی که یابد برباید و فروبرد بسیار باشد که از گوش طفلان مروارید بکند آورده‌اند که در بغداد جواهریی نشسته و جواهر بسیار پیش خود ریخته ناگاه شترمرغی بر او گذشته یاقوت قیمتی را فرو برد و شخصی که مذهب صابئیان داشت و طفلی که آنجا ایستاده بودند این حالت را دیدند جواهری چون یاقوت را ندید صابئی را متهم ساخت و آغاز تشدد و تعنیف نمود و چون مذهب آن شخص چنین بود که حیوان را نباید آزرد صابئی اظهار حکایت شترمرغ ننمود تا حیوانی کشته نگردد عاقبت آن طفل آن راز را آشکار ساخت و جواهری شترمرغ را از صاحبش خرید و شکمش بشکافت و یاقوت را از حوصلهٔ او بیرون آورد و زن آن نقصان پذیرفته اما در صفا و لونش افزوده بود بمرتبهٔ که آنچه بجهة نقصان وزن از بهایش کم شده بود بواسطهٔ حسن لون و صفا در قیمتش افزوده بود اگر مقداری از پوست بیضه شترمرغ در آب اندازند و برف در آن آب نهند آب بجوش آید

عقاب

بفارسی او را أله گویند و عقاب چند نوعست و از جملهٔ جوارح مانند شیر است در سلک سباع و آشیانهٔ عقاب بر کوههای بلند و بیشهای عظیم باشد و بغایت دراز- عمر است و بسیار باشد که دویست سال زندگانی نماید و چون بوی خوش بمشام عقاب رسد بمیرد و چون عقاب بمیرد جفت او بر سرش نشسته روزها غذا بخورد و بهنگام بیضه نهادن رنج عظیم بعقاب می‌رسد و در آن‌وقت بالهام ربانی بزمین هندوستان می‌رود و در آنجا سنگی است مدور و مجوف که چون آن را بجنبانند آوازی از او ظاهر شود و عقاب آن سنگ را بآشیانه آورد و بر بالای آن نشسته بآسانی بیضه نهد و آن سنگی است که چون عسر الولد بر بالای آن نشیند بچه‌اش بآسانی فرود آید و چون عقاب پیر و ضعیف گردد و چشمش تاریکی آغاز کند بر سر چشمهٔ صافی رود و بر محاذی آن چشمه پرواز کرده بلند شود چندانکه از حرارت چشمهٔ خورشید بال و پرش بسوزد بازگشته در بن چشمه افتاده غوطه خورده در کنار آب مقیم شده غوک و خرچنگ و کرمها خوردن گیرد و چون مدتی در آن چشمه بماند بال و پرش بروید و نور چشمش معاودت کند و این معنی از آثار قدرت خالق متعالست و عقل را در آن مدخلی نیست و عقاب بیضه نهاده سه بچه برآورد و یکی را از آشیانه انداخته دو بچه را نگاه دارد چه ترسد که اگر هر سه را تعهد کند خود گرسنه ماند و قادر مختار مرغی را الهام دهد که آن بچه عقاب را بآشیانهٔ خود برده و بپرورد و چون عقاب بر کوههای بلند آشیانه می‌سازد چنانچه اگر بچه‌اش حرکت کند از آن بالا افتاده بمیرد خالق رحیم طبیعت وی را چنان مخلوق ساخته که تا بال و پر برنیاورد حرکت نتواند کرد زهرهٔ عقاب را اگر بر پستان زن مالند که ورم کرده باشد و شیرش منقطع گشته ورم تحلیل پذیرد و شیر روان شود

کرکس

در قوت و طبیعت و صید و طیران بعقاب مشابهت دارد و از مرغان لئیم است و بدرازی عمر مخصوص چون خواهند که کرکس را بجهة پرش که به تیر نشانند یا بواسطهٔ علاجی صید کنند مرده را زهرآلوده کرده بر سر راهش اندازند چون از او بخورد بمیرد و از عجایب طبیعتش آنکه غیرت عظیم دارد چنانچه چون بچه برآورد در گمان افتد که آیا بچه او هستند یا نی پس بجهة امتحان بچگان را در جو هوا برد و در برابر آفتاب بدارد اگر در چشمه آفتاب نظر توانند کرد و از نور خورشید چشمشان خیره نگردد بچگان را بآشیان بازآرد و الا از هوا فرواندازد و اگر در آن‌وقت ماده از او نگریزد ماده را بکشد و مسود اوراق از ملاد الوزراء فی العالم قدوة الصدور العرب و العجم آصف جاهی مد ظله العالی آقا خضر نهاوندی که در این اوان که داخل سنهٔ اربع و الف هجریست حکومت ولایت کاشان به آن جناب تعلق دارد استماع نمود که نوبتی لقلقی بر درختی بلند که منازل ما بود آشیانه کرده بیضه نهاد در آن اثنا شخصی بیضهٔ زاغی برده در میان بیضهای لقلق گذاشت و چون بچه زاغ سر از بیضه برآورد لقلق نر را نظر بر آن بچه زاغ افتاده متوحش گردید و لحظهٔ بچشم حیرت در او نگریسته پرواز نمود و بعد از زمانی با فوجی عظیم از نوع خویش پیش آن آشیانه آمد و هریک از آن طیور در آن آشیانه نظر می‌کردند و می‌رفتند و چون مجموع بنظر احتیاط در آن آشیانه نگاه کردند باتفاق آن لقلق ماده را که در آن آشیانه بیضه نهاده بود بمنقار بکشتند و از آنجا رفتند دیگر آنکه چون کرکس میداند که خفاش دشمن بیضه اوست برک چنار آورده در زیر بیضه خویش نهد تا خفاش نزدیکش نتواند آمد چه خفاش از برک چنار هراسانست

همای

مرغی قوی‌منقار و سخت‌مخلب نیکوخلقت بیمن و سعادت مشهور است چنانکه گویند همای بر هرکه سایه اندازد دولت و سعادت قرین او گردد آورده‌اند که نوبتی سلطان محمود بشکار رفته در آن اثنا همای برخاست لشکریان جهد می‌کردند که خود را بسایه او اندازند ایاز از اسب فرود آمده خود را در سایه رکاب سلطان انداخت یمین الدوله پرسید که تو خود را در سایهٔ همای چرا نمی‌اندازی جواب داد که ایشان سعی می‌کنند تا خود را در سایهٔ همای اندازند و من خود را در سایه خدای انداخته‌ام السلطان ظل اللّه فی الارض سلطان را از این سخن خوش آمده در ازدیاد رتبه ایاز کوشید، همای را عرب کاسر العظام خواند و بچه سیم عقاب را همای برداشته پرورش دهد و او را کاسر العظام بجهة آن گویند که استخوان دوست می‌دارد و گوشت نیز می‌خورد و بچهٔ خود را گوشت می‌دهد و اکثر طلب گوشت سگ بچه می‌کند و بسیار باشد که سک بچه زنده را برداشته بآشیانه خود برد و تا غذای دگر یابد باو تعرض نرساند «طایر معروف طبعه حاریا بس قال ارسطو أن دماغه و مرارته اذا خلطا بزیبق و سعط من ذلک الرجل الذی یعرض له کثرة النسیان لم ینس شیئا و عاد الیه ذکره و الاکتحال بمرارته یذهب العشاء جدا و مرارته نافعة للعین فی الاکتحال و قال یاسر جونه اذا سعط من به اللقوة بمرارته الکرکی مع ماء اصول السلق زالت عنه و یطلخ لحمه و شحمه و یؤخذ دسمه و یقطر فی الارض و هو فاتر یزیل الثقل الحادث فیها و یسحق عینه الیمنی و یکتحل منه انسان فلا ینام و مرارته بماء المرز نجوش یسعط بها صاحب اللقوة فینفع»

برصل

مرغیست از کبوتر کوچکتر در بلاد شام و غذایش زیتونست و آن جانور بر جنس خود شفقتی تمام دارد چنانکه گویند یکی از حکمای یونان که در علم موسیقی بی‌نظیر بوده در بعضی از اسفار بموضعی رسیده دید که بچهٔ برصلی افتاده صفیر می‌زد و مرغان هریک زیتونی در منقار گرفته پیش می‌آوردند بنابراین کلیسائی ساخته حوضی بر بالای آن ترتیب داده منفذی بزرک در آن حوض ساخت که هرچه در حوض می‌انداختند بدرون کلیسا می‌افتاد و صورت برصلی ساخته بر بالای حوض نشاند به طریقی که چون باد بر جوف آن صورت وزیدی صفیری چون صفیر برصل مسموع شدی چون آن صفیر متواتر شدی فوج فوج از آن مرغان هریک زیتونی بمنقار گرفته بدانجا می‌آوردند و در حوض می‌انداختند و هر سال بدان شیوه آن کلیسا از زیتون مملو می‌شد و حکیم وصیت کرد که اگر وقتی صورت آن مرغ خراب شود بچه برصل گرفته بجای آن بگذارند تا همان خاصیت روی نماید

ابو فراس

مرغی نیکوصورت درازگردن طویل الرجلین است و منقاری سرخ دارد و در جثه برابر لقلقی باشد و بر او رنگها از سرخ و زرد و سبز آفتابیست چنانکه هر لحظه در نظر بیننده برنگی نماید و جامهٔ بوقلمون را از رنگ آن مرغ استخراج کرده‌اند

ابو هران

مرغی خوش‌آواز است و بیشتر در شب آواز کند و چون آواز صفیر کند طیور و وحوش بر وی مجتمع گردند و استماع نمایند و آدمی نیز از خوشی آوازش متحیر گردد و رقت نماید.