زینت‌المجالس/جزء نه: فصل ده

از ویکی‌نبشته

فصل دهم از جزو نهم در ذکر دولت ابد پیوند دودمان عالی شأن صفویه

-

المظفر شاه اسماعیل بهادر خان

انار اللّه برهانه و ثقل بالمبرات برهانه و آن حضرت پادشاهی بود در نهایت عظمت و جلال و غایت ابهت و کمال در شجاعت و مردانگی و صولت و فرزانگی بمرتبه‌ای بود که با اندک از سپاه با چند هزار کس تاختی و در شکارگاه تنها بکشتن شیر و پلنگ شتافتی کلام در نظام فردوسی مناسب اینجا گشت.

بنخجیر شیران شکار ویند دد و دام در زینهار ویند ز آواز گرزش همیروز جنگ بدرد دل شیر و ببر و پلنگ در صلابت و مهابت چنان بود که ارکان دولت و اعیان حضرت را در بارگاه رفیعش بیرخصت بار نبود و اعاظم و سلاطین را در مجلس منیعش زهرهٔ گفتار نه همانا که در شأن عالیشان گفته‌اند:

مهابت تو اگر بانک بر زمانه زند قطار هفته ایام بگسلند مهار و در کرم و جود بمثابه‌ای که چون بارخانها و خزاین از اطراف رسیدی هم در بارگاه بخشیدی.

دست جودش نگذارد که شود زر مجموع زان پراکنده بود حرف زر از یکدیگر مفاخر و مآثر حضرت اعلی بیحد و شمار است اگر کسی متصدی بیان تفصیل آن شود کتابی علی‌حده در آن باب بیان می‌باید کرد.

در این مختصر

شرح حالات و بیان فتوحات آن حضرت و کیفیت وصول این خاندان ولایت نشان بسلطنت

بسلطنت مؤبد و دولت مخلد بر سبیل اجمال تحریر یافت بعد از این هرجا که حضرت اعلی گفته می‌شود مراد آن حضرتند و ابتدا به نسب شریف آن حضرت نموده می‌شود که شاه اسماعیل بن سلطان حیدر بن سلطان جنید بن شیخ صدر الدین ابراهیم بن شیخ خواجه علی بن شیخ صدر الدین موسی بن شیخ صفی الدین اسحاق بن شیخ امین الدین جبرئیل بن شیخ صالح بن شیخ قطب الدین بن صلاح الدین بن رشید بن محمد الحافظ بن عوض الخواص بن فیروز شاه زرین کلاه بن محمد بن حسن بن ابراهیم بن جعفر بن محمد بن اسماعیل ابن محمد بن احمد اعرابی بن ابو محمد قاسم بن ابو القاسم حمزة بن الامام الهمام موسی الکاظم صلوات اللّه و سلامه علیه و آبائه الکرام حضرات آباء رفیع درجات حضرت اعلی همه صاحب ولایت و هدایت و کرامت بوده‌اند و همیشه عالمیان از نور ارشاد و تربیت ایشان منور و مهتدی می‌بوده‌اند و مریدان و معتقدان ایشان از ترک و تاجیک روز به روز و ماه‌به‌ماه و سال‌به‌سال زیاده می‌گشته‌اند اما ابتدای سلطنت این طایفهٔ قدسیه در زمان حضرت سلطان جنید بوده و شرح این حال بر سبیل ایجاز و اجمال آنکه چون نوبت ارشاد بحضرت سلطان جنید که پدر دویم حضرت اعلی است رسید آن حضرت داعیهٔ سلطنت صوری فرمودند و در تقویت دین مصطفی و ترویج مذهب حق امامی مرتضوی کوشیدند و پیوسته تحریص ارباب ارادت بغزای کفار می‌نمودند و روز به روز اسباب سلطنت آن حضرت از جمعیت اصحاب ارادت و لشکر زیاده می‌گشت و چون پادشاه میرزا جهانشاه بر داعیهٔ ایشان اطلاع یافت بسبب توهم زوال آن حضرت را از قلمرو خود عذر خواست آن حضرت با جمعی کثیر از ارباب ارادت بجانب حلب رفتند و بعد از مدتی بدیار بکر تشریف بردند و امیرکبیر ابو النصر حسن بیک بقدم اعزاز و تعظیم استقبال ایشان نمودند و بمصاهرت با آن حضرت مفاخرت جسته خواهر اعیانی خود را مهد عالیه خدیجه بیکی آغا را بنکاح آن حضرت درآوردند حضرت شاه صفدر ابو المغازی سلطان حیدر از این خاتون متولد شد حضرت سلطان جنید بعد از چند وقت با مردم بسیار از دیار بکر بعزم غزو کفار بطرف طرابزون بیرون رفتند و با کفار آنجا غزا کردند و از آنجا مراجعت نموده بمملکت شیروان درآمد و امیر خلیل که والی شیروان بود از استیلا و استعلای ایشان ترسیده لشکر بسیار در مقابل ایشان فرستاد و میان فریقین جنگ عظیم دست داد و حضرت سلطان جنید در این جنگ بعز شهادت فایز گشت و بمقتضای آیهٔ کریمهٔ «وَ لاٰ تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ أَمْوٰاتٌ بَلْ أَحْیٰاءٌ وَ لٰکِنْ لاٰ تَشْعُرُونَ» بحیات جاودانی واصل شد بعد از ایشان حضرت سلطان حیدر بر مسند ولایت و ارشاد بجای پدر بزرگوار برآمدند و زمرهٔ مریدان و معتقدان سر بر عتبهٔ اقبال آن حضرت نهادند و امیرکبیر حسن بیک که بعد از میرزا جهانشاه سلطنت ایران بدو تعلق گرفته بود از وفور اخلاصی که به این خاندان ملایک نشان داشت مجددا بمصاهرت آن حضرت که همشیره‌زادهٔ او بود میل فرموده دختر خود بلقیس زمان علم شاه خاتون را به آن حضرت بعقد شرعی تزویج نمود حضرت اعلی شاه هدایت پناه از این خاتون بوجود آمده ولادت همایون آن حضرت در اول صباح روز شنبهٔ بیست و پنجم رجب سنهٔ اثنی و تسعین و ثمانمائة وقوع یافته حضرت شاه صفدر ابو المغازی سلطان حیدر در زمان یعقوب بیک چنانکه مذکور شد بمملکت شروان نهضت فرمودند شروانشاه فرخ یسار بن امیر خلیل مغلوب و منکوب گشت و از یعقوب بیک استمداد نموده یعقوب بیک با آنکه از طریق مصاهرت با حضرت سلطان حیدر خویش بود راه صواب گم کرده سلیمان بیک بیخبر با لشکر بسیار بمدد شروان شاه فرستاد تا با آن حضرت در حدود تبریز جنگ کردند و خلق بسیار از طرفین کشته شدند و در این جنگ بحکم «فَإِذٰا جٰاءَ أَجَلُهُمْ لاٰ یَسْتَأْخِرُونَ سٰاعَةً وَ لاٰ یَسْتَقْدِمُونَ» از کمان قضا و قدر تیری بحضرت سلطان حیدر رسید و آن حضرت جرعه شهادت بدستور آباء رشید از جام «و ما منا الا مقتول شهید» در کشیده بدار الجنان روضه رضوان خرامید «فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ» این واقعه هایله و داهیه پرغایله در شعبان سنه مذکوره وقوع یافت کار دنیا خود چنین است که همیشه زمرهٔ انبیا و أئمه هدی علیهم افضل التحیة و الثناء و طبقه اصفیا و اولیا از او جفاها دیده و ستمها کشیده‌اند:

چیست دنیا سرای آفت و شر خانه محنت و مکان ضرر نیست در او وفا و یاری یار دیده و آزموده‌ام بسیار بعد از این واقعه یعقوب بیک شاهزادگان آن حضرت را که هریک ماه آسمان سلطنت و مهر سپهر ولایت و هدایت بودند بجانب اصطخر فارس فرستاد اوقات شریف ایشان قریب چهار سال و نیم در آن دیار گذشت دشمنی آل پیغمبر و قصد خاندان حیدر سم قاتل و زهر هلاهلست لاجرم یعقوب بیک در عنفوان جوانی بمرد و پسرانش بعد از او کشته شدند و نسلش برافتاد و طبقه آق قوینلو بقهر دشمن سوز نواب کامیاب حضرت اعلی گرفتار شده اکثر آن طایفه از شمشیر آبدار غازیان ظفر آثار بدار البوار رفتند القصه چون نوبت سلطنت آق قوینلو برستم بیک رسید حضرات شاهزادگان را از اصطخر بآذربایجان طلبید و حضرت شاهزادهٔ ولایت پناه سلطان علی پادشاه چنانچه سابقا در احوال رستم بیک گذشت از غدر رستم بیک بعز شهادت فایز گشت و در این فتنه حضرت اعلی در اواخر سنه ثمان و تسعین و ثمانمائة بطرف گیلان تشریف بردند و پادشاه گیلان حضرت سیادت منقبت سلطنت منزلت کارکیا میرزا علی نسبت بآن حضرت در مقام خدمتکاری درآمده لوازم اعزاز و تکریم بتقدیم رسانیده حضرت اعلی مدت شش سال در گیلان توقف نمودند چون دولت آق قوینلو چنانکه سابقا ایراد یافت ضعیف گشت و در ممالک ایران هرج‌ومرج شد مردم عالم پایمال ظلم و عدوان گشتند و نهب و غارت شیوع یافت و کار عالم از نسق و نظام بیفتاد رایت نصرت- آیات شاهی بعون و عنایت الهی در اواسط محرم سنهٔ خمس و تسعمائه بعزم تسخیر ممالک ایران در حرکت آمد و در اردوی سامان و از حدود دیلمان کارکیا میرزا را وداع کرده از گیلان بیرون آمد و قشلاق در ارجوان از مملکت استاره بلندی بگرفتند و در بهار آنجا بحدود اردبیل تشریف بردند و از آنجا بطرف آذربایجان و زنجان نهضت کردند و در آنجا مریدان و معتقدان و صوفیه قدیم قریب هفت هزار کس از استاجلو و شاملو و تکلو و در ساق و روملو و ذوالقدر و افشار و قاجار و صوفیه و قراجه‌داق و غیرهم بر درگاه سلطنت پناه آن حضرت جمع شدند و حضرت اعلی در اوایل سنهٔ ست و تسعمائه با غازیان ظفر پناه بدولت و اقبال ظهور فرمودند بدفع شروان شاه متوجه مملکت شروان گشتند و شروانشاه بقتل آمد و بعد از قتل حسب الفرمان قضا جریان هدف سهام عساکر ظفر فرجام شده بجزای اعمال و افعال بد خود رسید.

هر بد که می‌کنی تو مپندار کان بدی ایزد فروگذارده دوران رها کند قرضی است فعلهای بدت پیش روزگار در هر کدام روز که باشد ادا کند فرخ یسار بعد از پدرش امیر خلیل در سنهٔ ثمان و ستین و ثمانمائة بسلطنت شروان رسیده بود و مدت سلطنت او سی و هفت سال و چند ماه امتداد یافت بعد از او مردم شروان در بعضی از حدود آنجا بهرام بیک بن فرخ یسار را بپادشاهی برداشتند و قریب یک سال اسم سلطنت داشت و درگذشت و بعد از وی غازی بیک بن فرخ بیک در سنهٔ سبع و تسعمائه بسلطنت معین شد و او نیز قریب یک سال پادشاه بود وفات یافت بعد از او شیخ شاه بن فرخ یسار در سنهٔ سبع و تسعمائه پادشاه شد و مدت بیست سال در سلطنت آن دیار کامرانی کرد و در روز سه‌شنبه هیجدهم رجب سنهٔ ثلثین و تسعمائه وفات یافت بعد از او پسرش سلطان خلیل در شروان پادشاه شد و مدت یازده سال و چند ماه سلطنت کرده و دختر حضرت اعلی پادشاه گیتی‌ستان شاه اسماعیل بهادر خان را در نکاح آورد و در روز جمعه نهم جمادی الاول سنهٔ اثنین و اربعین و تسعمائه وفات یافت حضرت اعلی بموجب آیهٔ کریمه «تُؤْتِی اَلْمُلْکَ مَنْ تَشٰاءُ وَ تَنْزِعُ اَلْمُلْکَ مِمَنْ تَشٰاءُ وَ تُعِزُ مَنْ تَشٰاءُ وَ تُذِلُ مَنْ تَشٰاءُ بِیَدِکَ اَلْخَیْرُ إِنَکَ عَلیٰ کُلِ شَیْءٍ قَدِیرٌ» بر تخت سلطنت شروان برآمدند و در آن سال قشلاق همایون در محمودآباد شروان گرفتند و درین قشلاق جناب وزارت پناهی امیر شمس الدین زکریا که سالها وزارت سلاطین کرده بود بشرف بساط بوس حضرت اعلی مشرف شدند و شفقت فرمودند و او را کلید آذربایجان خواندند و منصب صدارت بجناب فضائل مآب مولا شمس الدین گیلانی که بقدمت خدمت موصوف بود متعلق داشت و از طبقهٔ غازیان ظفر نشان حسین بیک لله شاملو و ابدل بیک و ده امیر الامرای صاحب اختیار بودند بعد از این در شهور سنهٔ ست و تسعمائه الوند بیک در تسخیر مملکت آذربایجان از شروان نهضت فرموده در حدود نخجوان در موضع شرور با الوند بیک و امرای آق قوینلو جنگ کردند و مظفر شدند از امراء و لشکر آق قوینلو هشت هزار کس در این جنگ کشته شدند و الوند بیک بدیار بکر گریخت و حضرت اعلی نزول اجلال در دار السلطنه تبریز فرمودند و سریر سلطنت آذربایجان بشکوه پادشاهی ایشان زیب و زینت گرفت و رؤس منابر و وجوه دنانیر بنام هدایت فرجام حضرات دوازده امام علیهم افضل التحیة و السلام و القاب همایون مشرف گشت و مردم بمذهب حق اهل بیت در آمدند و بتاج و هاج دوازده امام که از سقرلات قرمزی ترتیب یافته بود سرافراز شدند و خلایق از جور و ظلم اهل عدوان خلاص شده بیمن مرحمت و هدایت حضرت اعلی در مهد امن و امان آسایش یافتند و زمانه بلسان حال بدین مقال مترنم گشت.

سریر سلطنت اکنون کند سرافرازی که سایه بر سرش افکنده خسرو غازی شکوه شهپر شاهین همتش بشکست دل عقاب فلک از بلندپروازی فلک کلاه غرور این زمان ز کف بنهد که هست افسر شه بر سر سرافرازی چنان بساخت جهان را هوای معدلتش که از طبیعت اضداد رفت ناسازی از آن گذشت که گستاخی ار کند پس از این سحر به پرده‌دری با صبا بغمازی بعد از این رعب و صولت غازیان ظفر نشان بنوعی در دلها اثر کرد که مخالفان بمجرد آوازهٔ ایشان از اقلیمی باقلیمی گریختند و در این سال قشلاق همیون در تبریز واقع شد و در بهار اردوی کیوان پوی بجانب آذربایجان در حرکت آمد و تا حدود مملکت ذوالقدر که والی آنجا علاء الدولهٔ ذوالقدر بود رفتند و در غیبت ایشان الوند بیک به تبریز آمده چون نواب کامیاب حضرت اعلی بر این اطلاع یافت در اوایل سنهٔ ثمان و تسعمائه بایلغار بجانب تبریز توجه فرمودند الوند بیک از وصول لشکر ظفر- اثر خبر یافته فرار کرد و ببغداد رفت و بعد از آن بدیار بکر افتاد و در آنجا در سنهٔ عشر و تسعمائه وفات کرد چنانچه سابقا مذکور شده و مملکت آذربایجان با توابع از خبث وجود اعداء دولت قاهره پاک شد و قشلاق در تبریز گرفتند پس از این در اواخر شهور سنهٔ ثمان و تسعمائه موکب ظفر لوازم بعزم دفع سلطان مراد پسر یعقوب بیک آهنگ عراق کرد و بعد از طی مراحل و منازل در روز دوشنبهٔ چهاردهم ذیحجه سنهٔ مذکوره در حدود همدان با سلطان مراد که حضرت اعلی او را نامراد خوانده بودند محاربه فرمودند و نصرت یافتند و قریب ده هزار کس از آق قوینلو در این جنگ کشته شدند و حضرت اعلی از عقب نامراد که بطرف فارس گریخته بود توجه فرمود در ماه ربیع الاول سنهٔ تسع و تسعمائه در شیراز نزول اجلال فرمودند ممالک عراق و فارس و کرمان بتصرف نواب کامیاب همیون درآمد و نامراد از فارس ببغداد گریخت و در این سال قشلاق در قم گرفتند در این سال جناب وزارت مآب ملک شرف الدین محمود خان دیلمی که بانواع فضایل و خصایل اتصاف داشت در وزارت امیر شمس الدین زکریا شد و چون از حسین کیای جلادی که مدتها حاکم فیروزکوه و دماوند و خار و سمنان بود عصیان ظاهر شده بری آمده بود و الیاس بیک ایغوث اغلی که از جانب حضرت اعلی والی آنجا بود بقتل آورد و مردم آن مملکت را غارت کرده و جمعی بقیة السیف آن طایفهٔ آق قوینلو نزد او جمع شده‌اند حضرت اعلی در اواخر زمستان این سال دوازدهم رمضان بقصد قلع و قمع او از قشلاق قم بیرون آمدند و از راه دیر و کاج ایلغار نموده در ری نزول فرمودند و از آنجا بپای قلعهٔ گلخندان که در دست مخالفان بود در آخر شهر مذکوره نهضت کردند و در این منازل قاضی محمد کاشی در منصب صدارت شریک مولانا شمس الدین گیلانی گشت و روز به روز کار او در ترقی بود تا امارت با صدارت جمع کرد فی الجمله غازیان عظام در روز فتح قلعهٔ مذکور نموده در دویم شوال مردم قلعه را بقتل آوردند و در دماوند نهب و غارت و قتل‌عام کردند و در منتصف شوال قلعهٔ فیروزکوه را در حصار گرفتند و مدت پانزده روز میان اهل حصار و غازیان ظفر کردار قتال و جدال بود بعد از پانزده روز علی کیای ضماندار که کوتوال قلعه بود بشرف عتبه بوسی مفتخر گشته قلعه را تسلیم کرده بجان امان یافت مردم این قلعه هرکس سپاهی بودند به قتل رسیدند و هرکس از جملهٔ رعایا بود خلاص شد و حضرت اعلی بعد از فتح قلعه از راه هبله‌رود بپای قلعهٔ استا که حسین کیای جلادی و مراد بیک جهانشاه‌لو از طبقهٔ آق قوینلو با لشکر و مردم بسیار بدانجا تحصن نموده بودند نزول اجلال فرموده قریب به یک ماه در حرب و قتال اشتغال داشتند و در آخر آب هبله‌رود را که اهل آن قلعه از آن سیراب می‌شدند از ممر اصلی انداخته از ایشان بازگرفتند اهل قلعه مضطر شدند و از تشنگی بسرحد مرگ رسیدند حسین کیای جلادی با مراد بیک و توابع در اوایل ذیحجه سنهٔ مذکوره از قلعه بیرون آمدند و مراد بیک را بآتش بسوختند و سپاه کینه‌خواه گوشت او بخوردند و حسین کیای را در قفس کرده تعذیب می‌نمودند و او خود را در قفس کشته در منزل قوههٔ ری جثه او را نیز بسوختند و دیگران طعمه شمشیر غازیان ظفر نشان گشتند و قلعه را خراب ساختند و در این یورش قریب هزار کس از مخالفان بقتل آمدند و در زمانی که حوالی قلعه استامخیم عساکر نصرت مآثر شده بود والی استرآباد محمد حسین میرزا ولد سلطان حسین میرزا بایقرا و کارکیا سلطان برادر حضرت کارکیا میرزا علی بصدق نیت و صفای طویت و اعتقاد درست بشرف بساط بوس سرافراز گشتند و بعد از فتح قلعه چون اردوی همایون بری مراجعت فرمود عاطفت خسروانه شامل حال ایشان شده بتاج زر و کمر شمشیر مرصع و چهارقت و اسب و زین طلا اختصاص یافتند محمد حسین میرزا با فوجی از لشکر ظفر اثر باسترآباد معاودت نمود برادرش مظفر حسین میرزا که در غیبت او بر استرآباد استقلال یافته بود از او منهزم شده بهرات نزد پدر رفت و استرآباد یک‌بار دیگر بتصرف محمد حسین میرزا درآمد و آن مملکت تا آخر حیات در تصرف او بود و کارکیا سلطان حسین در ساوجبلاغ رخصت انصراف بجانب جیلان یافت و در محرم سنه عشر و تسعمائه اردوی گردون شکوه به ییلاق خرقان و تخت سلیمان حرکت کرد و بعیش و شکار اوقات گذرانیدند و در پائیز متوجه اصفهان گشتند و از وقایع این سال یکی آنست که کارکیا سلطان حسین در حدود دیلمان با برادرش کارکیا میرزا علی اظهار مخالفت کرده کارکیا فریدون را که از جانب کارکیا میرزا علی وکیل السلطنة بود و در موضع شلندود از حدود دیلمان بکشت و کارکیا میرزا علی سلطنت بدو بازگذاشت و عبادت اختیار کرد دیگر آنکه شخصی که او را رئیس محمد کوهی می‌گفتند در فترت آق قوینلو ابرقو بدست آورده بود و بر این دو نظیر مستولی شده حضرت اعلی بجهة دفع او متوجه یزد شدند و تفصیل این حال آنست که در آن ایام که نامراد شکست یافت بجانب شیراز و بغداد گریخت مراد بیک بایندر که والی یزد بود چون خبر شکست آق قوینلو بدو رسید یزد را گذاشته بجانب هرات رفت در غیبت او خواجه سلطان احمد ساروئی که وزیر او بود یزد را ضبط نمود حضرت اعلی بعد از فتح نامراد یزد را بحسین بیک لله تفویض فرموده بودند اوجوقه بیک‌نامی را که از طبقات شاملو بود با معدودی چند بداروغگی یزد فرستاده بود و سلطان احمد ساروئی استقبال داروغه نموده او را به یزد فرود آورده و بعد از چند روز داروغه را در حمام کشته و هرکس از غازیان که همراه بوده بقتل آوردند با جمعی پیاده در یزد مستولی شده و این خبر در ابرقو برئیس محمد کوهی رسید از ابرقو بحدود یزد آمده بود سلطان احمد ساروئی را محاصره کرده بعد از مدتی یزد را گرفته و سلطان احمد را با جمعی از پیاده‌ها گرفته به قتل رسانیده و در یزد و ابرقو حاکم مطلق العنان شده چون احوال بر ضمیر منیر واضح شد در ماه رجب سنه مذکوره با عساکر نصرت مآثر متوجه تسخیر یزد شدند و تا رمضان در پای حصار یزد با مخالفان بقتال و جدال اشتغال داشتند و بتأئید الهی و اقبال شاهی یزد مفتوح شد و رئیس محمد گرفتار شد و اتباع او طعمهٔ ضیغم بلا و صمصام فنا شدند و رئیس محمد کوهی را بآتش سوختند دیگر آنکه بعد از فتح یزد حضرت اعلی با عساکر نصرت پناه ایلغار فرموده تاخت بجانب طبس کردند و قریب یک هفته در آنجا توقف فرمودند و قریب هفت هزار کس از مخالفان آن حدود بقتل آمدند و آوازهٔ ایشان در تمام خراسان شایع گشت و پادشاهان خراسان میرزا سلطان حسین بایقرا با فرزندان و امراء در قلق و اضطراب افتادند حضرت اعلی بعد از یک هفته از طبس بعراق معاودت فرمودند و در محرم سنه احدی عشر و تسعمائه در تابستان از حوالی همدان گذشته تا تخت سلیمان سیر فرموده بعیش و عشرت گذرانیدند در این اوقات فرمان همیون عز صدور یافته بود که هرکس در جنگ سلطان حیدر با مخالفان همراه بوده و بثبوت رسد او را بقتل آورند و پرسش این را بابدال بیک زده که در آن‌وقت قورچی‌باشی بود رجوع فرموده بدین سبب بسیاری از مردم بقتل آمدند درینسال قشلاق در طارم افتاده بود در اثنای این قشلاق پادشاهان گیلان با کارکیا میرزا علی در خفیه اتفاق کردند و در پنجشنبهٔ چهارم رمضان سنه مذکوره در انکو بر سر کارکیا سلطان نحسین رفتند و او را در جامه خواب بکشتند یک سال و نیم پادشاهی گیلان کرده بود و در زمان پدر بیست و دو سال دیگر سلطنت لاهیجان بدو تعلقداشت و ولیعهد پدر بود ولادت او در روز جمعه نوزدهم رمضان سنه سبع و اربعین و ثمانمائة بوده براملوی مبارک داد پادشاه عابد و زاهد بود و خیرات و مبرات داشت و اکثر اوقات بتلاوت قرآن و طاعت و عبادت می‌گذاشت و بالجمله در زمانی که این وقایع در گیلان رخ نمود کارکیا سلطان احمد پسر کارکیا حسن در اردوی همایون بود حضرت اعلی عنایت پادشاهانه و مراحم خسروانه شامل حال او فرموده سلطنت گیلان بدو شفقت فرمودند و جمعی از غازیان ظفر نشان همراه کرده بپادشاهی گیلان فرستادند چون کارکیا سلطان احمد بحدود انکور سید امرای پدرش که کارکیا میرزا علی را کشته بودند باستقبال بیرون آمدند و چون بکارکیا سلطان احمد نزدیک شدند از اسب فرود آمدند که پای‌بوس نمایند کار- کیا فرمود تا همه را بقتل آوردند و درانکو نزول کردند بر تخت نشست و قریب بیست و نه سال در پادشاهی بماند و در شنبه دویم شعبان سنه اربعین و تسعمائه وفات یافت و هم در قشلاق طارم حضرت اعلی بعضی از امرا را از راه خلخال بر سر امیر حسام الدین پادشاه رشت فرستاد و خود بنفس همیون با عساکر نصرت مآثر از راه خلخال طارم بحدود رشت نزول اجلال فرمودند امیر حسام الدین جمعی را بشفاعت و استغاثه باردوی همیون فرستاد شیخ نجم رشتی که از مقربان حضرت اعلی بود شفیع شد گناه ایشان را درخواست کرد التماس او درجه قبول یافته از جریمه ایشان درگذشت و با روی همیون که در موضع بزلر ذو النون‌کش بود معاودت فرمودند چلیپا بیک خلخالی که والی طارم بود بغضب حضرت اعلی گرفتار و درین قشلاق به قتل رسید و در شانزدهم ذیحجه این سال پادشاه خراسان سلطان حسین بایقرا وفات کرد و پسرانش بجای او نشستند چنانچه سابقا مذکور شد و حضرت اعلی در بهار از سلطانیه بطارم تشریف فرمودند در سنه اثنی عشر و تسعمائه شکار- کنان بآذربایجان رفتند و قشلاق در خوی فرمودند و در این سال امرای عظام را باصارم کرد جنک شد و عبیدی بیک شاملو و سار و علی مهروار کشته شدند و در محرم سنه ثلث عشر و تسعمائه شاهی بیک خان بخراسان آمد پسران سلطان حسین میرزا از او شکست یافته بدیع الزمان میرزا با برادران حسن میرزا و فریدون حسین میرزا بعراق آمدند و بعز بساطبوس همایون مفتخر و سرافراز گشتند و شرح این صورت و مآل حال ایشان سابقا ایراد یافته و در بهار این سال حضرت اعلی بجانب ذوالقدر نهضت فرمودند و با جمیع امراء و عساکر از حدود قیصریهٔ روم گذشته بر سر علاء الدوله و ذوالقدر رفتند و علاء الدوله که حضرت اعلی او را لارانه می‌گفتند فرار نموده پناه بکوههای ذوالقدر برد غازیان ظفر آثار الکای او را غارت کرده حضرت اعلی با ظفر و نصرت بآذربایجان آمد و در حین مراجعت امیر بیک موصلو که از جانب آق قوینلو مدتها حاکم دیار بکر بود با اقوام و اتباع و اویماق موصلو بعز بساطبوس همایون مفتخر گشت و هدایای بسیار و تحفهٔ نفیسه بیشمار بموقف عرض رسانید و بلاد دیار بکر ضمیمه ممالک محروسه شد و ایالت آنجا بر محمد خان استاجلو قرار یافت و او مدت هفت سال در آن دیار حکومت کرد و علاء الدوله ذوالقدر مکررا لشکر بر سر او فرستاد و در میانه محاربات واقع شد و همه بار او غالب شد و پسر علاء الدوله در این محاربات بقتل رسید و محمد خان رتبهٔ بزرک یافت و مآل حال او بعد از این خواهد آمد و حضرت اعلی امیر بیک موصلو را بمنصب مهرداری سر افراز گردانید و در سنه مذکوره قشلاق در خوی و سلماس اتفاق افتاد بعد از این حضرت اعلی بعز و جلال در شهور سنهٔ اربع عشر و تسعمائه عازم عراق عرب بشدند باریک بیک پرناک والی بود چون از وصول رایات ظفر آیات خبر یافت نامراد را برداشته بحدود روم و شام گریخت و بغداد و سایر بلاد عراق عرب بی‌قتال و جدال مفتوح گشت و بسیاری از مخالفان در آن دیار از شمشیر غازیان گذشتند چنانچه در دجله بجای آب خون روان شد و غازیان عظام تاخت بر سر اعراب بادیه بردند و شتر بسیار و غنایم بیشمار گرفتند و ایالت عراق عرب با توابع ملحقات بخادم بیک امیر دیوان ارزانی داشتند و او را خلیفة الخلفا لقب کردند و جناب سیادت مآب سید محمد مکونه را که از کبار نقبای سادات عرب بود و باریک بیک او را در چاه بند کرده از قید خلاص یافته تربیت فرمودند و حضرت اعلی بعد از فتح آن دیار و تشرف بشرف زیارت و رعایت معتکفان عتبات جنت آیات و تعیین حفاظ و مؤذنان و خدام و قنادیل طلا و نقره و فرشهای لایق و صنادیق عالیه و ترویج مهام مشاهد علیه مال بعضی از عراق عرب بر آن استانهای منوره مسلم داشتند و زر بسیاری بطبقات مردم آنجا شفقت فرمودند پس از این متوجه خوزستان شد و فتح شوشتر و حویزه فرمودند و بسیاری از مخالفان و معاندان و حکام اعراب در آن محال به قتل رسید و چند روز در شهر شوشتر توقف واقع شد و از آنجا از راه کوه‌کیلو بشیراز آمدند و در این‌طرف منصب امیر الامرائی و رتق و فتق مهمات جمیع ممالک محروسه بر شیخ نجم مقرر شد و مهر او در دیوان اعلی بر بالای مهر جمیع امراء زدند و او دست امرا و ترکان بربست و کار عالم با نظام و نسق آورد و مدار بر حساب نهاد و در اوایل شهور سنه خمس عشر و تسعمائه از شیراز متوجه عراق عجم گشتند و قاضی محمد کاشی که در دیوان عالی منصب صدارت با امارت جمع کرده بود و خونهای ناحق ریخته و بانواع فسق اقدام می‌نمود و حکومت یزد و کاشان و بعضی از محال عراق عجم بدو رجوع نمود و در این اوقات نیز باو تعلق گرفته بود بسوء اعمال و افعال خود گرفتار شده حسب الفرمان قضا جریان در ماه صفر به قتل رسید و در این ماه ابدال بیک دده که صاحب الکایدار الموحدین قزوین و ساوج و بلاد خاوری بود از امارت عزل فرموده امارت و الکالوگراو را به زینل خان شاملو عنایت فرمودند و منصب صدارت بلا مشارکت بجناب سیادت و افادت مآب می‌رسید شریف علامه تفویض فرمودند و وزارت بمیر یار احمد خوزانی و استیفا بمولانا شمس الدین اصفهانی شفقت کردند و اردوی همایون از عراق بجانب آذربایجان حرکت کرد و چند روز در تبریز توقف فرمودند و در آنجا حسین بیک لله را که منصب امیر الامرائی و امیر دیوانی داشت از امارت عزل فرمودند و الکا و نوکران او را بمحمد بیک سفرهٔ حجا استاجلو ارزانی داشتند و بعد از این او را جایان سلطان لقب کردند و از تبریز متوجه خوی شدند و چون در موضع خمسه از حدود شبستر اجلال واقع شد شیخ نجم گیلانی در آن منزل بمرض ذات الجنب درگذشت جسد او را بموجب فرمان همایون بنجف اشرف نقل کردند و منصب او بمیریار احمد خوزانی تفویض فرمودند و او را بنجم ثانی ملقب کردند و بر جمیع امراء تقدیم فرمودند و موکب همایون در خوی نزول نمود و بعد از چند روز در اثنای زمستان بجانب شیروان نهضت کردند و تا در بند بادکوبه رفتند و قلاع آن دیار مفتوح گشت و در بهار بدولت و اقبال بآذربایجان معاودت فرمودند و چون خاطر خطیر و ضمیر آفتاب تأثیر همایون از انتظام کلیات امور مملکت آذربایجان و عراقین و دیار بکر و فارس و کرمان بازپرداخت تسخیر ممالک خراسان را وجهه همت عالی ساخت و لوای اقلیم‌گشا بدفع شبیک خان او- زبک که بر بلاد خراسان مستولی شده بود و غرور و طغیان او از حد گذشته در اواسط شهور سنهٔ ست عشر و تسعمائه متوجه خراسان گشت شبیک خان از توجه ایشان خبر یافته در آخر رجب سنهٔ مذکوره در روزی که قمر در طریقه محترقه بود از هرات بمرو رفت و تحصن بقلعه مرو نمود حضرت اعلی با جمیع امرا و عساکر بعد از تشریف بشرف زیارت حضرت امام هشتم علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیة و الثنا استمداد همت از آن آستان ملایک آشیان نموده در بیستم شعبان سنه مذکوره نزول اجلال در ظاهر مرو فرمودند و یک‌دو روز در میان غازیان ظفر نشان و اوزبکان قتال و جدال دست داد و چون صرفه جنک در آن مکان با مخالفان نبود از پای حصار کوچ فرموده یک منزل پس نشستند شبیک خان اوزبک این صورت را حمل بر فرار کرده دلیر شد و قریب پانزده هزار کس از حصار بیرون آمد و از عقب لشکر ظفر اثر ایلغار کرده برسید حضرت اعلی بتوفیق ربانی و تأیید سبحانی تعبیه میمنه و میسره فرموده در یک منزلی مرو با شبیک خان مصاف دادند و بین العسکرین از صباح تا وقت زوال جنگی در پیوست که ناسخ داستان رستم و اسفندیار گشت و قریب ده هزار کس اوزبک در این جنگ کشته شدند و شبیک خان را در موضع حرب کشته یافتند و سردار ایشان را دستگیر کرده گردن زدند و این فتح بزرگ در روز جمعه بیست و ششم شعبان سنه مذکوره اتفاق افتاد تمام بلاد خراسان بتصرف بندگان درگاه ملک آشیان درآمد و لشکر منصور غنایم نامحصور گرفتند منشیان بلاغت شعار شرح این فتح نامدار که طراز فتوحات سلاطین کامکار است نخواهد کرد بقلم گهربار گرفته و فتحنامها بعراق و فارس و آذربایجان و کرمان و بغداد و خوزستان و دیار بکر و شروان و هندوستان و طبرستان و شام و روم فرستادند عساکر ظفر مآثر سه روز مرو را که مسکن اوزبکان و موطن مخالفان بود غارت کردند و بعد از سه روز عنایت پادشاهانه شامل حال عجزه و مساکین شده بر ایشان ببخشودند و آن مملکت را بابدال بیک دده ارزانی داشتند و در این سال قشلاق همیون در شهر هرات واقع شد و در بهار سنه سبع عشر و تسعمائه اردوی گردون- شکوه بعزم تسخیر ماوراء النهر در حرکت آمده بعد از طی منازل و مراحل حدود آب آمویه مخیم عساکر نصرت مآثر شد سلاطین اوزبک پناه بامرای ذوی الاقتدار برده طلب شفاعت کردند حضرت اعلی شفاعت ایشان را قبول فرموده بدولت و اقبال معاودت فرمودند و شهر هرات را بحسین بیک لله ارزانی داشتند و در خریف این سال عازم عراق شدند و چون شهریار منزل مبارک همایون شد قریب پانزده هزار کس از طایفهٔ تکلو که در روم خروج کرده بودند با امرای روم مکررا جنگ کرده غالب آمده و بسیاری از محال روم غارت کرده قریب پانصد کس از تجار را در حدود آذربایجان بقتل درآورده و مالهای ایشان را تاراج کرده بعزم زمین‌بوس در این وقت سرافراز گشتند حسب الفرمان همایون سردار ایشان را بواسطه حرکات شنیعه که از ایشان صدور یافته بود سیاست فرمودند و دیگران را بر امراء قسمت کرده ملازم ساختند و قشلاق در قم واقع شد درین قشلاق سلاطین مازندران بتقبیل آستانه عالیه سرافراز گشتند و مبلغ سی هزار تومان نقد برسم پیشکش بموقف عرض رسانیدند و هم در این قشلاق جناب سیادت مآب می‌رسید شریف شیرازی بسبب اصرار سعادت زیارت مشاهد مقدسه حضرات ائمه هدی علیهم التحیة و الثنا متوجه عراق عرب شد و منصب صدارت در اوایل سنه مذکوره بعالیجناب سیادت و نقابت پناه عرفان دستگاه امیر عبد الباقی یزدی که از احفاد حضرت عارف ربانی میر- نعمت اللّه کرمانی بود مفوض شد و در عشر آخر ذیحجه این سال میریار احمد اصفهانی که پنجم ثانی ملقب بود بعزم تسخیر ماوراء النهر از قم متوجه خراسان شد و در بهار سنهٔ ثمان عشر و تسعمائه موکب همیون از قشلاق بیرون آمده بطرف تخت سلیمان و ییلاقات آن حدود نهضت فرمود و در این سال چند واقعه روی نمود اول واقعهٔ فترت رومست و آن‌چنان بود که پادشاه آنجا ایلدرم بایزید پسر سلطان محمد رومی سه پسر داشت سلطان احمد و سلیم سلطان و فرخست و هریک از فرزندان را طرفی از روم داده بود و قریب سی و سه سال در پادشاهی آنجا بسر برده درینسال جماعت نیکچری با بعضی از لشکر روم اتفاق کردند و ایلدرم بایزید را از سلطنت معزول ساختند و سلطان سلیم را بپادشاهی برداشتند و او بعد از آنکه در سلطنت متمکن شد برادران را بکشت و پدرش نیز در این سال درگذشت بعد از این سلطان سلیم بر تمامت ممالک روم تمکن یافت و سلطنت بر او قرار گرفت و هم در این سال امیر زکریای وزیر در خراسان وفات یافت و در مشهد مقدس مدفون شد دیگر آنکه نجم ثانی در این سال با بسیاری از امرا و لشکر چون از آب آمویه عبور کرد میربابر از اولاد امیر تیمور که پادشاه غزنه بود و از حدود هند بمدد آمده باردوی میرنحم ملحقشده و باتفاق از طریق دربند آهنین گذشته بظاهر قرشی نزول نمود و آن شهر را بجنگ گرفته در آنجا قتل‌عام و غارت کردند و مولانا پناهی شاعر از جمله مقتولان آنجاست بعد از آن تسخیر قرشی کرده از آنجا و از حدود بخارا گذشته بپای قلعهٔ عجل‌دار که تمر سلطان پسر شبیک خان در آنجا بود فرود آمدند عبید سلطان که برادرزادهٔ شبیک بود از آنجا بمدد تمر سلطان آمده بدو ملحق شده و جانی بیک نیز با لشکر خود بدیشان پیوست میان ایشان و لشکر می‌رنجم جداول آب بواسطه بود بعضی از امرای دوی الاقتدار صرفهٔ جنک در این مکان ندیدند نجم ثانی قبول نکرد و با اوزبکان بپای عجدوان مقابله و مقاتله فرمود شکست بر غازیان افتاد و نجم ثانی با بسیاری از امرای کبار در این جنگ کشته شدند و میرزا بابر بجانب غزنه و حدود هند و مملکت خود گریخت و خلق بسیار در وقت فرار تلف شدند و اموال و اسباب بیشمار بر دست اوزبک افتاد و تمر سلطان و عبید سلطان بخراسان آمدند و تمام بلاد خراسان بهم بر آمد و حسین بیک لله هرات را گذاشته از راه سیستان بکرمان آمد و این محاربه در روز سه‌شنبه هفتم رمضان سنه مذکوره روی نمود و چون این خبر در اصفهان که قشلاق همایون بود بذروهٔ عرض رسید بعضی از امرا را قبل از توجه بخراسان فرستادند و فرمان همایون باحضار لشکر ممالک محروسه نازل شده در بهار سنه تسع عشر و تسعمائه بعزم مخالفان از موضع قشلاق نهضت فرمودند ورزیامله یورت سال و قمش از محال شهریار لشکرگاه پادشاه جم اقتدار شد منصب امیر الامرائی که بنجم ثانی متعلق بود بعالیجناب میر عبد الباقی شفقت فرمودند و منصب صدارت همچنان بعالیجناب سید نژاد شیرازی قرار یافت و او را از شیراز طلب فرمودند و چون اردوی گردون شکوه بحدود مشهد مقدس رسید تمر سلطان و عبید سلطان که در هرات بودند از توجه همیون واقف شدند و بماوراء النهر گریختند و ابدال بیک دده که صاحب الکاء مرو بود در وقت خراسان مرو را (!) انداخته گریخته بود او را جامه زنان در بر و مقنعه نسوان بر سر بر درازگوش سوار کرده با دف و نی بجهة عبرت لشکر در اردوی همایون گردانیدند بعد از این نزول هرات را با توابع به زینل خان شاملو عنایت فرمودند و بلخ را بدیو سلطان روملو ارزانی داشتند و بدولت و اقبال بعراق معاودت فرمود و قشلاق در اصفهان گرفتند و در این قشلاق مبشران دولت و منهیان سعادت بشارت رسانیدند که آفتاب سلطنت از مطلع اقبال طالع شد و اختر ولایت و هدایت از افق پادشاهی لامع گشت و صباح روز چهارشنبه بیست و ششم ذیحجه سنه مذکوره عرصه عالم از نور ولادت اعلی حضرت پادشاه زمان سلطان سریر عدل و احسان خسرو سلیمان مکان وارث تخت سلاطین جهان مخزن اسرار الهی و منبع فیض نامتناهی مهر سپهر شاهنشاهی گوهر درج هل اتی مظهر سر لا فتی ظل اللّه فی الارضین عون الضعفا غوث العالمین معین السلطنة و الخلافة و الولایة و الهدایة و العز و الاقبال ابو المظفر

شاه طهماسب

بهادر خان خلد اللّه ملکه و سلطانه منور و روشن گشت و جهان از یمن وجود مبارکش رشک بهشت برین شد

یکی غنچه از باغ شاهی دمید کز آن‌سان گلی چشم گیتی ندید حضرت اعلی را از شرف و کرامت این مولد همیون انواع مسرت و ابتهاج بحصول پیوست و اصناف بهجت و ارتیاح دست داد آن حضرت بدولت و اقبال طوی بعظمت فرمود چندگاه از صبح تا شام ابواب فرح و شادمانی بر خواص و عوام گشادند و خلایق دست‌افشان و پای‌کوبان قدم بر بساط نشاط نهادند بعد از این در بهار سنهٔ عشرین و تسعمائه سلیم پادشاه روم مخالفت نموده عصیان ظاهر کرده با جمیع عساکر روم بحدود آذربایجان آمد و این خبر باصفهان بپایهٔ سریر اعلی رسیده نواچیان را باحضار لشکرهای فراوان فرمان دادند و کس بدیار بکر نزد محمد خان استاجلو فرستاده حکم جهان‌مطاع صادر شد که با لشکرهای دیار بکر و آذربایجان باردوی گردونشکوه ملحق گردند و رایات جلال بعز و اقبال از اصفهان در حرکت آمده متوجه آذربایجان شدند و بعد از طی منازل و مراحل چون از خوی و سلماس گذشته بحدود موضعی که آن را جالدوان گویند نزول اجلال فرمودند محمد خان استاجلو با لشکرهای دیار بکر باردوی همیون ملحق شدند و پادشاه روم نیز با لشکر بیحد و شمار بدان حدود رسید و در موضع جالدوان حضرت اعلی تعبیهٔ صفوف فرمودند میمنهٔ لشکر را بفرهمیون زیب و زینت بخشیدند و میسره را بمحمد خان استاجلو و امرای دیار بکر سپردند و جناب امیر عبد الباقی را با چند هزار سوار در قلب تعیین فرمودند و سید محمد مکونه و محمد خان استاجلو و میر سید شریف را تابع او گردانیدند و بر این ترتیب در اوایل رجب سنهٔ مذکوره با رومیان مصاف دادند و از اول صباح تا نماز پیشین بین العسکرین آتش قتال و جدال اشتعال داشت قریب پنج هزار کس از طرفین در این جنگ کشته شدند و میر عبد الباقی و میر سید شریف صدر و سید محمد مکونه و محمد خان استاجلو و سار دبیرهٔ قورچی‌باشی و خلفا بیک خادم و حسین بیک لله با بسیاری از امرا شهادت یافتند و چون پادشاه روم عرابها درهم کشیده و زنجیرها بر حوالی آن استوار ساخته و بر کنارهای آن توپ و تفنک تعبیه کرده قلعهٔ ساخته بود و در میان آن تحصن جسته ظفر بر او مشکل بود و لشکر ظفر اثر از توب و تفنگ رومیه کشته می‌شدند حضرت اعلی بدولت و اقبال صلاح در ترک قتال دانسته دست از جنگ بازداشتند و به تبریز معاودت فرمودند و از آنجا بحدود در جزین نهضت کردند و در غیبت آن حضرت پادشاه روم به تبریز آمد و بعد از دو هفته از خوف لشکر جرار صلاح در اقامت ندانسته بروم مراجعت کرده و در اماسیه روم قشلاق گرفت و حضرت اعلی همان روزها به تبریز معاودت فرموده قشلاق همیون آنجا واقع شد بعد از این واقعه منصب امیر الامرائی بچاپان سلطان استاجلو تفویض فرمودند و نظارت اعلی بخواجه شاه حسین اصفهانی ارزانی داشتند و رتق و فتق مهام ممالک محروسه و تعیین امرا و لشکر برأی او مفوض بود و او را میرزا شاه حسین خواندند و منصب صدارت بعالیجناب سیادت و نقابت پناه میر جمال الدین محمد استرابادی مقرر شد و هم در این سال نامراد بن یعقوب بیک که در فترت رومیه بدیار بکر آمده بود، در دست غازیان کشته شد و سر او را بپایهٔ سریر اعلا آوردند و هم در این سال جناب ملک شرف الدین محمود دیلمی در قزوین وفات یافت و مشار الیه در اواخر عمر ترک مناصب امور دنیویه کرده بطاعت و عبادت اشتغال داشت رحمه اللّه و در اواخر سنه احدی و عشرین و تسعمأه سلطنت بلاد خراسان بنواب کامیاب حضرت شاهدین پناه مغفور شاه طهماسب بهادر خان شفقت فرمودند و امیر بیک موصلو را که منصب مهرداری داشت لله کردند و بخراسان فرستادند و در همین سال سلیم پادشاه روم بپای قلعهٔ کاخ آمد و آن قلعه را بتصرف گرفت و از آنجا بقصد علاء الدوله ذوالقدر بمملکت او رفت و او را بقتل رسانیده بر آن مملکت مستولی شد و از آنجا بشهر بر سه رفت و قشلاق آنجا گرفت و در شهور سنه اثنی و عشرین و تسعمأه قشلاق همایون در تبریز واقع شد و در آخر این سال پادشاه روم با سلطان قانصو که پادشاه مصر و شام و حجاز بود جنگ کرد و او را بشکست و دیار او نیز تصرف گرفت و در سنه ثلث و عشرین قشلاق در نخجوان بود و در این سال پادشاه روم بمصر رفت و او را مکرر با غلامان مصری قتال و جدال واقع شد و در آخر ظفر یافت و قشلاق در مصر گرفت و در سنه اربع و عشرین و تسعمأه قشلاق در تبریز گرفت و در سنه خمس و عشرین کارکیا سلطان پادشاه گیلان و امیره دیاج پادشاه رشت بعز بساط بوسی مشرف گشتند و تربیتها یافتند و حضرت اعلا بخششهای بسیار فرمودند و امیر دیاج بمظفر سلطان لقب یافت بعد از این شیخ ساه بن فرخ یسار پادشاه شیروان نیز بدرگاه فلک اشتباه آمد و بعنایات بسیار مفتخر گشت و در این سال قشلاق در تبریز واقع شد و در سنه ست عشر و تسعمأه قشلاق همیون در اصفهان اتفاق افتاد و در این سال پادشاه شام در آن دیار بعلت طاعون درگذشت و پسرش سلطان سلیمان بجای او پادشاه شد و در سنه اربع و عشرین و تسعمأه قشلاق در نخجوان واقع شد و در این سال امیر سلطان موصلو میر محمد یوسف را که سالها شیخ الاسلام هرات بود و در آخر بمنصب امارت و حکومت رسیده صاحب طبل و علم گشته بود روز چهارشنبه هفتم رجب بتهمت مخالفت بکشت و در سنه ثمان و عشرین و تسمعأه حضرت شاه دین پناه را از خراسان طلب فرموده در مشر خان شاملو با شاهزاده سام میرزا بخراسان فرستادند و قشلاق در تبریز بود، در روز سه شنبه بیست و هشتم یا بیست و نهم جمادی الاخر سنهٔ مذکوره مهتر شاه قلی که از خادمان خاص حضرت اعلی بود میرزا شاه حسین منصب نظارت دیوان نیابت او بخواجه جلال الدین محمد تبریزی تفویض فرمودند و در سنهٔ ثلثین و تسعمأه چاپال سلطان استاجلو که امیر دیوان بود و باطوار حسنه و اوصاف حمیده اتصاف داشت و پرسش امور بطریق عدل و انصاف می‌نمود وفات یافت جای او به پسرش بایزید سلطان شفقت فرمودند و او نیز بعد از چند روز درگذشت منصب امیر الامرائی بر دیو سلطان روملو شفقت شد و حضرت اعلا در این سال بجهة شکار اسب بجانب تنکی میل فرمودند و بعد از نیل مقصود و مراجعت از آنجا در حدود سراب مزاج همایون از اعتدال باعتلال کشید و چند روز مرض متمادی شد و اطباء حاذق تشخیص بحصبه کردند و هرچند علاج و سعی نمودند فائده نداشت و روز به روز مرض اشتداد یافت و چون جاذبه داعی «یٰا أَیَتُهَا اَلنَفْسُ اَلْمُطْمَئِنَةُ اِرْجِعِی إِلیٰ رَبِکِ رٰاضِیَةً مَرْضِیَةً» غالب بود و ارواح مقدسه انبیا و ائمه هدی حضور حضرتش را طالب در صباح روز دوشنبه نوزدهم رجب سنه مذکوره جهان فانی را وداع کرده بسرای جاودانی و نعیم باقی انتقال فرمود حظایر قدس بر مجالس انس اختیار فرموده «إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَیْهِ رٰاجِعُونَ» دریغ آن شهنشاه صاحب قران جم تاج‌بخش ممالک ستان دریغ آنکه دیگر نه‌بیند سپهر نظیرش در آئینه ماه و مهر و نعش مورد الانوار آن حضرت را در شب سه‌شنبه بیستم ماه مذکور مصحوب جناب سیادت مآب امیر جمال الدین صدر بدار الارشاد اردبیل فرستادند و در حظیرهٔ مقدسه صفویه مدفون ساختند عمر شریف آن حضرت سی و هشت سال بود و مدت سلطنتش بیست و چهار سال حضرت اعلی شکار دوست بودند و در فصول اربعه در گرما و سرما هرگز از آن شغل خالی نبودند و در حق سادات و علماء و فضلا پیوسته انعام وافر بسیار می‌نمود و بسایر طبقات و بر هرکس بدیدهٔ شفقت نظر می‌کرد و بچرخ اثیر و فلک تدویر رسید و

چهار پسر کامکار و نامدار

گذاشته که تراب نعل مرکبشان کحل دیده اولوا الابصار است اول نواب کامیاب اشرف اعلی ابو المظفر شاه طهماسب بهادر خان که بعد از این هرجا که نواب عالی شاه گفته شود مراد آن حضرتست دوم نواب کامرانی ابو المغازی القاص میرزا که سلطنت شیروان حسب الحکم قضا جریان عالم پناه تعلق بدو داشت سیم نواب ابو النصر سام میرزا که شبانه‌روزی بشرف خدمت شاه عالم پناه مشرف و مستسعد بود ولادت آن حضرت در روز سه‌شنبه بیست و یکم ماه شعبان سنهٔ ثلث و عشرین و تسمعأه چهارم نواب جهانبانی ابو الفتح بهرام میرزا و آن حضرت برادر اعیانی نواب کامیابست و در نظر کیمیا اثر نواب اعلی بسیار عزیز و گرامی و معظم و معتبر بوده و حق سبحانه و تعالی نواب جهانبانی را چهار پسر کرامت فرمود اول سلطان حسن دویم سلطان حسین که از نواب کامیاب حضرت شاه عالم پناه شرف قبول بفرزندی یافته او را پسر خود خوانده سیم میرزا سلطان ابراهیم چهارم میرزا بدیع الزمان

ذکر جلوس نواب کامیاب اشرف اعلی شاه طهماسب بهادر خان خلد الله تعالی بر تخت سلطنت ایران

مظهر آیات ربانی و مجمع عنایات سبحانی شرف گوهر بنی آدم و روشنی دیدهٔ اهل عالم خلاصه ایجاد و تکوین و صورت رحمت رب العالمین و مطلع انوار الهی و مسطر الطاف نامتناهی دیدهٔ اهل سلاطین نامدار و مستعبد خواقین جمشید اقتدار نواب کامیاب اشرف اعلی شاه طهماسب بوده و آن حضرت پادشاهی بود که پیرایه سلطنت صوری سرمایهٔ سلطنت معنوی ساخته ذات ملکی صفاتش جامع اصناف فضایل و کمالات و منبع انواع فضایل و مکرمات بوده

هم ولایت در نسب هم پادشاهی در حسب کو سلیمان تا در انگشتش کند انگشتری آب و آتش را اگر در مجلسش حاضر کنند از میان هر دو بردارد شکوهش داوری شهنشاهی بود که با وجود جمعیت اسباب سلطنت و کامرانی در حداثت سن و عنفوان جوانی یک لحظه اوقات قدسی ساعاتش بملاعب و ملاهی نگذشته بلکه روزگار سعادت آثارش بعد ادای طاعات و مفترضات صرف غمخواری جهان و جهانیان گشته

چو وصف ذات شریفش کند زبان قلم عجب مدار که آب حیات از او بچکد آثار عدل و سیاست و انوار عاطفت و مرحمت آن حضرت در کل عالم منتشر گشته و اوصاف جلال و نعمت کمالش در اقطار آفاق ظاهر و باهر گشته است و معاقد دین و دنیا از مسند سلطنت او انتظام یافته و قواعد ملک و ملت از شوکت و هیبت او آرام پذیرفته و اعلام اسلام و شعایر شرایع بتقویت و تربیت او از کنگره کیوان در، و بنیان ظلم و عدوان بیمن صلابت و مهابت او بالکلیه منخلع گردیده بود

این‌چنین سایه سایه حق است وین چنین مایه مایه حق است شکر او واجب است بر همه حال ز انکه او نعمتی است بس متعال ارتقای مدارج منقبت و معارج مرتبت سادات که بشرف «قُلْ لاٰ أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَ اَلْمَوَدَةَ فِی اَلْقُرْبیٰ» مشرفند بر دست همت خسروانه واجب فرموده بود و تربیت ارباب علم و فضل و تقویت اصحاب عقل بر همت پادشاهانه لازم نموده لاجرم عامه امر او نوع انسان در مهاد امن و امان بعد از اوامر ملک دیان از صمیم قلب و حریم جنان دست نیاز برداشته می‌گفتند:

یا رب تو مر این سایه یزدانی را میدار نگه مهر جانبانی را اندر کنف عاطفت خویش بدار این حامی حوزهٔ مسلمانی را اهتمام و قدغن آن حضرت در متابعت فرمان الهی بتخصیص در قلع و قمع مناهی و ملاهی بمرتبهٔ بود که در ممالک محروسه هیچکس را یارای آن نبود که نام مسکرات بر زبان تواند برد شراب چون کبریت احمر در عالم مفقود و صهبا مانند کیمیا ناموجود رسم می خوردن چنان برداشت نهیش کاختران نیمشب بر روی گردون سرنگون دارند طاس و بالجمله آن حضرت بعد از پدر بحکم ولایت عهد و اتفاق جمیع امراء و اعیان لشکر در روز دوشنبه نوزدهم رجب سنهٔ ثلثین و تسع مأه مسند پادشاهی و سریر شاهنشاهی را بفرذات همایون مشرف ساخت و همای معدلت آن حضرت سایه سعادت بر سر جهانیان انداخت منشی لطف رحمانی منشور «إِنّٰا جَعَلْنٰاکَ خَلِیفَةً فِی اَلْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ اَلنّٰاسِ بِالْحَقِ» بنام همایون او انشا فرمودند و کاتب رحمت یزدانی آیه «وَ رَفَعْنٰاهُ مَکٰاناً عَلِیًا» طغرای مثال پادشاهی و عنوان احکام شاهنشاهی گردانید آثار «مٰا یَفْتَحِ اَللّٰهُ لِلنّٰاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلاٰ مُمْسِکَ لَهٰا» بر عالمیان واضح و لایح گشت و انوار «الحمد للّه الذی فضلنا علی کثیر من عباده المؤمنین» بر همکنان لامع و ساطع شد اهل عالم از بشارت این جلوس مکرم انتظام عقود خلافت و استحکام خلود سلطنت را بدعا مسئلت می‌نمودند و جهان در کنف امن و امان قرار گرفت و رؤس منابر و وجوه دنانیر بالقاب همایون زیب و زینت پذیرفت و دبیر خود بلسان حال گفت:

هوای مهر تو تن را مفیدتر ز غذا حروف نام تو زر را شگرف‌تر ز عیار روز به روز اعلام دولت در ترقی و رایات سلطنت او در تربی بوده و همیشه در جمیع معارک اولیای حضرت منصور و اعدای دولت مقهور بوده‌اند.

هر طرف کرده رو سکندروار بوده فتح از یمین ظفر ز یسار داده شاهان تا جور تاجش خان خانان کشیده تاراجش تیغ قهرش چو در مصاف شود زهرهٔ پردلان شکاف شود مرغ تیرش چو آسمان گیرد نخل رمحش چو بار بردارد دست جودش چو زرفشان گردد کیسه‌پرداز بحر و کان گردد فیض خاصش ز عالم جبروت بوده تسخیر ملک تا ملکوت

تمت