رباعیات خیام (تصحیح فروغی و غنی)/این بحر وجود آمده بیرون ز نهفت

از ویکی‌نبشته

۱۴

  این بحر وجود آمده بیرون ز نهفت کس نیست که این گوهر تحقیق بسُفت  
  هر کس سخنی از سَرِ سودا گفتند زان روی که هست کس نمیداند گفت  


رباعی ۱۴– از سر سودا یعنی از روی خیال بی‌مأخذ، یکی از اصول معانی است که خیّام در نظر داشته است که دنیا چه خبر است و برای چه و حقیقتش چیست و بنیاد علم و حکمت و فلسفه برای حلّ همین مشکل است ولیکن آنها که بحقیقت دانشمند و صاحبنظرند پس از آنکه عمری کسب علم و دانش و تأمّل و مطالعه کردند برمیخورند باینکه چیزی دستگیرشان نشده است و معمّا را نتوانسته‌اند حلّ کنند و اهل مذاهب و فِرَق مختلف از ارباب ادیان و علما و فضلا و حکما و عرفا و صوفی و فیلسوف همه هریک بزبان و اصطلاح خود باین جهل و عجز و حیرانی اقرار کرده‌اند پیغمبر اکرم فرمود «ما عرفناک حقّ معرفتک» رودکی میگوید «تا بدانجا رسیده دانش من که بدانم همی که نادانم» گویندگان دیگر هم در این معنی بسیار سروده‌اند که از این پس بعضی از آنها را یاد آوری خواهیم کرد. خیّام خود در چندین رباعی این فقره را متوجّه شده است.