دیوان شمس/یا رب چه یار دارم شیرین شکار دارم
ظاهر
یا رب چه یار دارم شیرین شکار دارم | در سینه از نی او صد مرغزار دارم | |||||
قاصد به خشم آید چون سوی من گراید | گوید کجا گریزی من با تو کار دارم | |||||
من دوش ماه نو را پرسیدم از مه خود | گفتا پیش دوانم پا در غبار دارم | |||||
خورشید چون برآمد گفتم چه زردرویی | گفتا ز شرم رویش رنگ نضار دارم | |||||
ای آب در سجودی بر روی و سر دوانی | گفتا که از فسونش رفتار مار دارم | |||||
ای میرداد آتش پیچان چنین چرایی | گفتا ز برق رویش دل بیقرار دارم | |||||
ای باد پیک عالم تو دل سبک چرایی | گفتا بسوزد این دل گر اختیار دارم | |||||
ای خاک در چه فکری خاموشی و مراقب | گفتا که در درونه باغ و بهار دارم | |||||
بگذر از این عناصر ما را خداست ناصر | در سر خمار دارم در کف عقار دارم | |||||
گر خواب ما ببستی بازست راه مستی | می دردهد دودستی چون دستیار دارم | |||||
خاموش باش تا دل بیاین زبان بگوید | چون گفت دل نیوشم زین گفت عار دارم |