دیوان شمس/گر روی بگردانی تو پشت قوی داری
ظاهر
گر روی بگردانی تو پشت قوی داری | کان روی چو خورشیدت صد گون کندت یاری | |||||
من بیرخ چون ماهت گر روی به ماه آرم | مه بیتو ز من گیرد صد دوری و بیزاری | |||||
جان بیتو یتیم آمد مه بیتو دو نیم آمد | گلزار جفا گردد چون تخم جفا کاری | |||||
چون سرکشی آغازی یا اسب جفا تازی | دست کی رسد در تو گر پای نیفشاری | |||||
مهمان توام ای جان ای شادی هر مهمان | شاید که ز بخشایش این دم سر من خاری | |||||
رو ای دل بیچاره با تیغ و کفن پیشش | کی پیش رود با او بدفعلی و طراری | |||||
ای جان نه ز باغ تو رستهست درخت من | پرورده و خو کرده با عشرت و خماری | |||||
اجزای وجود من مستان تواند ای جان | مستان مرا مفکن در نوحه و در زاری | |||||
آن ساغر پنهانی خواهم که بگردانی | مستانه به پیش آیی بینخوت و جباری | |||||
ای ساغر پنهانی تو جامی و یا جانی | یا چشمه حیوانی یا صحت بیماری | |||||
یا آب حیاتی تو یا خط نجاتی تو | یا کان نباتی تو یا ابر شکرباری | |||||
آن ساغر و آن کوزه کو نشکندم روزه | اما نهلد در سر نی عقل نی هشیاری | |||||
هم عقلی و هم جانی هم اینی و هم آنی | هم آبی و هم نانی هم یاری و هم غاری | |||||
خاموش شدم حاصل تا برنپرد این دل | نی زان که سخن کم شد از غایت بسیاری |