دیوان شمس/گر جام سپهر زهرپیماست
ظاهر
گر جام سپهر زهرپیماست | آن در لب عاشقان چو حلواست | |||||
زین واقعه گر ز جای رفتی | از جای برو که جای این جاست | |||||
مگریز ز سوز عشق زیرا | جز آتش عشق دود و سوداست | |||||
دودت نپزد کند سیاهت | در پختنت آتشست کاستاست | |||||
پروانه که گرد دود گردد | دودآلودست و خام و رسواست | |||||
از خانه و مان به یاد ناید | آن را که چنین سفر مهیاست | |||||
از شهر مگو که در بیابان | موسیست رفیق من و سلواست | |||||
صحبت چه کنی که در سقیمی | هر لحظه طبیب تو مسیحاست | |||||
دلتنگ خوشم که در فراخی | هر مسخره را رهست و گنجاست | |||||
چون خانه دل ز غم شود تنگ | در وی شه دلنواز تنهاست | |||||
دل تنگ بود جز او نگنجد | تنگی دلم امان و غوغاست | |||||
دندان عدو ز ترس کندست | پس روترشی رهایی ماست | |||||
خاموش که بحر اگر ترش روست | هم معدن گوهرست و دریاست |