دیوان شمس/کی باشد من با تو باده به گرو خورده
ظاهر
کی باشد من با تو باده به گرو خورده | تو برده و من مانده من خرقه گرو کرده | |||||
در می شده من غرقه چون ساغر و چون کوزه | با یار درافتاده بیحاجب و بیپرده | |||||
صد نوش تو نوشیده تشریف تو پوشیده | صد جوش بجوشیده این عالم افسرده | |||||
از نور تو روشن دل چون ماه ز نور خور | وز بوی گلت خوشدل چون روغن پرورده | |||||
تا خود چه فسون گفتی با گل که شد او خندان | تا خود چه جفا گفتی با خارک پژمرده | |||||
یک لحظه بخندانی یک لحظه بگریانی | ای نادره صنعتها در صنع درآورده | |||||
عاقل ز تو نازارد زان روی که زشت آید | ظلمت ز مه آشفته خاری ز گل آزرده | |||||
بس غصه رسول آمد از منعم و میگوید | ده مرده شکر خوردی بگذار یکی مرده | |||||
پس فکر چو بحر آمد حکمت مثل ماهی | در فکر سخن زنده در گفت سخن مرده | |||||
نی فکر چو دام آمد دریا پس این دام است | در دام کجا گنجد جز ماهی بشمرده | |||||
پس دل چو بهشتی دان گفتار زبان دوزخ | وین فکر چو اعرافی جای گنه و خرده |