دیوان شمس/کاشکی از غیر تو آگه نبودی جان من
ظاهر
کاشکی از غیر تو آگه نبودی جان من | خود ندانستی بجز تو جان معنی دان من | |||||
تا نه ردی کردمی و نی تردد نی قبول | بودمی بیدام و بیخاشاک در عمان من | |||||
غیر رویت هر چه بینم نور چشمم کم شود | هر کسی را ره مده ای پرده مژگان من | |||||
سخت نازک گشت جانم از لطافتهای عشق | دل نخواهم جان نخواهم آن من کو آن من | |||||
همچو ابرم روترش از غیرت شیرین خویش | روی همچون آفتابت بس بود برهان من | |||||
رو مگردان یک زمان از من که تا از درد تو | چرخ را بر هم نسوزد دود آتشدان من | |||||
تا خموشم من ز گلزار تو ریحان می برم | چون بنالم عطر گیرد عالم از ریحان من | |||||
من که باشم مر تو را من آنک تو نامم نهی | تو کی باشی مر مرا سلطان من سلطان من | |||||
چون بپوشد جعد تو روی تو را ره گم کنم | جعد تو کفر من آمد روی تو ایمان من | |||||
ای به جان من تو از افغان من نزدیکتر | یا فغانم از تو آید یا تویی افغان من |