دیوان شمس/کار جهان هر چه شود کار تو کو بار تو کو
ظاهر
کار جهان هر چه شود کار تو کو بار تو کو | گر دو جهان بتکده شد آن بت عیار تو کو | |||||
گیر که قحط است جهان نیست دگر کاسه و نان | ای شه پیدا و نهان کیله و انبار تو کو | |||||
گیر که خار است جهان کژدم و مار است جهان | ای طرب و شادی جان گلشن و گلزار تو کو | |||||
گیر که خود مرد سخا کشت بخیلی همه را | ای دل و ای دیده ما خلعت و ادرار تو کو | |||||
گیر که خورشید و قمر هر دو فروشد به سقر | ای مدد سمع و بصر شعله و انوار تو کو | |||||
گیر که خود جوهریی نیست پی مشتریی | چون نکنی سروریی ابر گهربار تو کو | |||||
گیر دهانی نبود گفت زبانی نبود | تا دم اسرار زند جوشش اسرار تو کو | |||||
هین همه بگذار که ما مست وصالیم و لقا | بیگه شد زود بیا خانه خمار تو کو | |||||
تیز نگر مست مرا همدل و هم دست مرا | گر نه خرابی و خرف جبه و دستار تو کو | |||||
برد کلاه تو غری برد قبایت دگری | روی تو زرد از قمری پشت و نگهدار تو کو | |||||
بر سر مستان ابد خارجیی راه زند | شحنگیی چون نکنی زخم تو کو دار تو کو | |||||
خامش ای حرف فشان درخور گوش خمشان | ترجمه خلق مکن حالت و گفتار تو کو |