دیوان شمس/چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون
ظاهر
چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون؟ | دلم را دوزخی سازد، دو چشمم را کند جیحون | |||||
چه دانستم که سیلابی مرا ناگاه برباید | چو کشتی ام دراندازد میان قُلزُم پرخون | |||||
زند موجی بر آن کشتی که تخته تخته بشکافد | که هر تخته فروریزد ز گردشهای گوناگون | |||||
نهنگی هم برآرد سر، خورد آن آب دریا را | چنان دریای بیپایان شود بیآب چون هامون | |||||
شکافد نیز آن هامون نهنگ بحرفرسا را | کشد در قعر ناگاهان به دست قهر چون قارون | |||||
چو این تبدیلها آمد نه هامون ماند و نه دریا | چه دانم من دگر چون شد که چون غرق است در بیچون | |||||
چه دانمهای بسیار است، لیکن من نمیدانم | که خوردم از دهان بندی در آن دریا کفی افیون |