دیوان شمس/چنین میزن دو دستک تا سحرگاه
ظاهر
چنین میزن دو دستک تا سحرگاه | که در رقص است آن دلدار و دلخواه | |||||
همیگو آنچ میدانم من و تو | ولی پنهان کنش در ذکر الله | |||||
فغان کردن ز شیر حق بیاموز | نکردی آه پرخون جز که در چاه | |||||
درآ چون شیر و پنجه بر جهان زن | چه جنبانی به دستان دم چو روباه | |||||
ز بس پیوستگی بیگانه باشیم | سلامم زان نکردی بر سر راه | |||||
چو قرآن را نداند جز که قربان | بیا قربان شو اندر عید این شاه | |||||
شبی که عشق باشد میهمانم | ببینم بدر را بیاول ماه |