دیوان شمس/چند نظاره جهان کردن
ظاهر
چند نظاره جهان کردن | آب را زیر که نهان کردن | |||||
رنج گوید که گنج آوردم | رنج را باید امتحان کردن | |||||
آنک از شیر خون روان کردهست | شیر داند ز خون روان کردن | |||||
آسمان را چو کرد همچون خاک | خاک را داند آسمان کردن | |||||
بعد از این شیوه دگر گیرم | چند بیگار دیگران کردن | |||||
تیز برداشتی تو ای مطرب | این به آهستگی توان کردن | |||||
این گران زخمهای است نتوانیم | رقص بر پرده گران کردن | |||||
یک دو ابریشمک فروتر گیر | تا توانیم فهم آن کردن | |||||
اندک اندک ز کوه سنگ کشند | نتوان کوه را کشان کردن | |||||
تا نبینند جان جانها را | کی توان سهل ترک جان کردن | |||||
بنما ای ستاره کاندر ریگ | نتوان راه بینشان کردن |